زخمهاي ناشي از فشار وزن بدن را ميتوان زخمهاي موقعيتي ناميد. به عبارت ديگر زخمهايي كه به علت وضع خاص قرار گرفتن بدن به مدت طولاني ايجاد ميشوند، زخم بستر گفته ميشود.
هر چند مفهوم مورد نظر بسيار كليتر است و تنها شامل بيماران بستري نيست و طيف وسيعتري را در بر ميگيرد.
به طور كلي ميتوان گفت كه عارضه زخم بستر بر اثر فشار نا متناسب و توزيع نشده ناشي از وزن بدن بر روي بافتهايي ايجاد مي شود كه با يك سطح فيزيكي (تخت بيمار ويلچر) تماس طولاني داشته باشد كه نتيجه آن آسيب شديد به بافتهاي زير پوست و پوست است.
امروزه اين عارضه سلامتي بسياري از بيماران را تهديد كرده و از مشكلات جدي بيماران است.
آمارها نشان ميدهد ساليانه 60هزار نفر در ايالات متحده جان خود را در اثر اين عارضه از دست ميدهند. 14-4 درصد بيماران بستري در بيمارستان در معرض ايجاد يا گسترش زخمهاي بستر هستند.
اين عارضه معمولا در بخشهاي مراقبتهاي ويژه و در اثر مراقبتهاي ضعيف پرستاري به وجود ميآيد ولي عامل عمدهتر در ايجاد و گسترش اين عارضه در مراقبتهاي خانگي از بيمار و به ويژه در بيماران سالمند است.
رگهاي نازك خوني كه مواد غذايي و اكسيژن را به پوست ميرسانند در اثر فشار نامتناسب و توزيع نشده ناشي از وزن بدن مسدود شده و كارايي خود را از دست ميدهند. زماني كه مواد غذايي و اكسيژن در مدت طولاني به پوست و بافتهاي زير پوستي نرسد مردگي بافت اتفاق ميافتد و زخم بستر شكل ميگيرد.
نتيجه آزمايشاتي كه بر روي حيوانات انجام شده نشان ميدهد با اعمال كردن فشاري معادل 60 ميليمتر جيوه بر روي پوست به مدت يك ساعت عوارضي قابل شناسايي مانند ه شدن خون سياهرگي و بافت مردگي ظاهر ميشود.
در انسان هنگام خوابيدن روي تخت فشاري معادل 70-60 ميليمتر جيوه بر برخي اعضاي بدن مانند: لگن(sacrum) پشت سر(occiput) پاشنه پا(hell).وارد ميشود. معادل همين فشار هنگام نشستن بر روي صندلي يا ويلچر در ناحيه برجستگي لگن (ishia) وارد ميشود . زماني كه پوست و بافتهاي زير آن بين وزن بدن و سطح بستر يا ويلچر تحت فشار قرار ميگيرند كم خوني موضعي ايجاد ميشود كه نتيجه آن ايجاد وقفه در تغذيه مويرگي و جلوگيري از دفع مواد حاصل از سوخت و ساز سلول است كه هر كدام ميتواند باعث آسيب ديدگي شديد سلولي شود و اگر اين روند ادامه پيدا كند احتمال مرگ سلول افزايش پيدا ميكند.افراد سالم در هنگام خوابيدن يا نشستن مرتبا جابهجا ميشوند، در نتيجه وزن بدن را در نقاط مختلف بدن تقسيم ميكنند. قرار گرفتن در يك موقعيت خاص به مدت طولاني به علت افزايش فشار باعث ايجاد درد در ناحيه ميشود بنابراين فرد بدن خود را حركت داده سطوح تماس را تغيير ميدهد و بدينوسيله فشار ناشي از وزن بدن خود را در نقاط مختلف توزيع ميكند.بيماران به دليل عدم احساس درد در موضع تماس يا به دليل محدوديت حركتي قادر به تغيير موقعيت خود نبوده كه اين امر باعث طولاني شدن اعمال فشار به بافتهاي محل تماس شده و سرانجام سبب مردگي بافت ميشود.ناحيهاي از بدن كه دچار بافت مردگي شده معمولا خيلي گستردهتر و عميقتر از آن است كه در روي پوست ديده ميشود به عبارت ديگر شدت عارضه در بافتهاي زير پوست خيلي بيشتر از روي پوست است. زيرا حساسيت بافتهاي ماهيچهاي فوقالعاده بيشتر از سطوح بيروني پوست است.البته عوامل ديگري نيز در ايجاد زخم بستر دخالت دارند به عنوان مثال هنگامي كه فرد روي تخت يا ويلچر قرار ميگيرد رگهاي خوني ممكن است كشيده يا خميده شده و باعث ايجاد فشار و در نهايت زخم ميشوند. حتي مقدار كمي ساييدگي يا مالش در سطح پوست ميتواند منجر به ايجاد زخمهاي كوچك شود.
محلهاي شكل گيري زخم بستر
زخم بستر معمولا در جايي شكل ميگيرد كه استخوان نيروي زيادي به پوست و بافتهاي زير پوستي وارد كرده و آنها را بين سطوح ديگر مانند ساير قسمتهاي بدن يا سطح تخت و صندلي محبوس ميكند.
افرادي كه به هر دليل مجبور هستند مدتي طولاني را روي تخت بگذرانند به سادگي در معرض ايجاد و گسترش زخم بستر در نواحي داراي برجستگي استخواني مانند لگن(sacrum) ، پشت سر (occiput) ، پشت گوش، زانو، پاشنه پا، دندهها و آرنج هستند. اين عارضه براي افرادي كه همين وضعيت را در روي ويلچر دارند بيشتر در نواحي زانو، قوزك پا، شانه ها، پشت سر و ستون فقرات اتفاق ميافتد.
در اين نواحي لايه چربي كه معمولا به عنوان بالشتك براي رگهاي خوني عمل ميكند وجود ندارد، در نتيجه هنگامي كه رگهاي خوني تحت فشار ناشي از وزن بدن قرار مي گيرند ميزان اكسيژن بافتي به شدت كاهش مييابد، پوست دچار مردگي شده، بافتها از ناحيه زير پوست تخريب ميشوند و زخم بستر به وجود ميآيد.
اين عارضه در نقاطي مانند ناحيه زير شكم (perineum) كه معمولا خيس بوده و معمولاً تميز نميشوند نيز به وجود ميآيد، بنابراين تميز كردن و خشك نگه داشتن بدن بيماراني كه قادر به نگهداري ادرار و مدفوع خود نيستند در كاهش احتمال ايجاد و گسترش زخم بستر نقش عمدهاي ايفا ميكند.
دستگاه عصبي افراد سالم هنگام ايجاد فشار در يك ناحيه خاص پيامهايي مبني بر وم جابهجايي موقعيت بدن صادر كرده و باعث تقسيم فشار وارده بر نواحي مختلف ميشود ولي بيماران بستري در تخت كه قادر به حركت نيستند ممكن است حتي بعد از دو ساعت دچار عارضه زخم بستر شوند كه اين زمان براي افرادي كه از ويلچر استفاده ميكنند و قادر به حركت نيستند به مراتب كمتر است.
عوامل موثر در ايجاد و گسترش زخم بستر
1. محدود بودن به تخت يا ويلچر
2. عدم توانايي حركتي
3. عدم تواناي كنترل ادرار و مدفوع
4. تغذيه نامناسب و ناكافي
5. كمبود هوشياري ذهني بيمار
مراحل ايجاد زخم بستر
زخمهاي بستر را ميتوان به دو دسته سطحي و عميق تقسيم كرد:
زخمهاي عميق در بافتهاي زير پوست گسترش مييابند بافت مردگي بيشتر در زير پوست اتفاق ميافتد تا روي پوست. اين گونه زخمها را ميتوان به تاولهايي تعبير كرد كه حتي پس از بهبودي اثر خود را به جاي گذاشته و قبل از آنكه ديده شوند يا علامتي از خود بروز دهند به مقدار قابل ملاحظه اي گسترش يافته باشند.
علامت معمول زخم بستر ايجاد توده سخت ارغواني يا بيرنگ در زير پوست است و ميزان آسيب ديدگي معمولا خيلي شديد تر از آن است كه در روي پوست قابل شناسايي و ديدن است.
زخمهاي سطحي خود به چهار مرحله تقسيم بندي ميشوند كه در هر مرحله ناحيه اي از پوست در گير ميشوند. شناختن هر مرحله جهت درمان مناسب، مفيد است (شكل2).
مرحله اول
در اين مرحله فقط اپيدرم درگير ميشود. علامت مشخصه آن قرمز شدن سطح پوست و آسيب سطحي پوست است اگر فشار از بين برود بهبودي به دست ميآيد (شكل3).
مرحله دوم
در اين مرحله اپيدرم از بين ميرود ميزان آسيب ديدگي پوست به محل اتصال درميس و بافت زير پوستي محدود ميگردد. در محل زخم لبههاي غير عادي شكل گرفته و همراه با لايه چربي زير آن ورم کرده و دردناك ميشوند. احتمال عفونت در اين مرحله وجود دارد. در صورتي كه عامل فشار از بين برود هفتهها طول ميكشد تا زخم التيام يابد (شكل4).
مرحله سوم
آسيبديدگي تا عمق لايه بين استخوان و عضله (fascia)گسترش مييابد. بافت زير پوستي كاملا درگير ميشود. محل زخمها دردناك نيستند. احتمال تراوش مايع بد بو و نيز عفونت وجود دارد. در صورت از بين رفتن عامل فشار به ماهها وقت براي التيام زخم نياز است .
مرحله چهارم
آسيب ديدگي ناحيهfascia گسترش مييابد تا حدي كه تاندونها، ماهيچهها، استخوانها و مفاصل را درگير ميكند در اين مرحله احتمال عفونت نيز وجود دارد. زخم ممكن است در سطح پوست كوچك به نظر برسد ولي در زير پوست گسترش زيادي يافته باشد. مايعي بد بو از محل زخم تراوش ميكند و در صورت از بين رفتن عامل فشار ممكن است بعد از ماهها يا شايد سالها زخم بهبود پيدا كند. يكي از راههاي پيشگيري از ايجاد يا گسترش زخم بستر استفاده از تشكهاي مواج است. تشكهاي مواج با استفاده از سلولهاي محتوي هوا بالشتكي مناسب جهت نواحي تماس ايجاد كرده و باعث توزيع فشار در آن نواحي ميشوند.
تشكهاي مواج جهت استفاده در بيماراني با در صد ريسكهاي Low, Medium ,High ,Very high طراحي ميشوند. بديهي است قبل از تهيه هر گونه تشك مواج ميبايست درجه ريسك بيماران استفاده كننده از آن را مشخص كرد.با استفاده از جداول ارائه شده و محاسبه نمرات هر بيمار ميتوان درجه ريسك را مشخص كرده و تشك مواج متناسب با آن تهيه كرد.
بسیاری از مفاهیم مورد استفاده در برنامه های توانبخشی بیماران مبتلا به آسیب شبکه بازویی از تجارب حاصله از مطالعه بر روی افراد فلج اطفال حاصل گشته است. به هرحال ، تفاوت های مهمی بین این دو گروه موجود می باشد که می بایست پیش از اعمال این نظرات در برنامه توانبخشی افراد مبتلا به آسیب شبکه بازویی در نظر گرفته شوند.بیماران polio اغلب دچار ضعف در اندام تحتانی می باشند و برای جابجایی نیازمند وسایل کمکی می باشند. گرچه علائمی از آسیب های مختلفی در این مقوله بیان شده است ; اما مهمترین نشانه آسیب شبکه بازویی در یک فرد ، سلامتی تمام اعضا بدن و تنها آسیب بازو می باشد.نتیجتا ، بیماران مبتلا به آسیب شبکه بازویی ، بجز افرادی که به دلیل درد دچار ناتوانی می شوند ، فعال باقی مانده و می توانند کارهای روزمره خویش را حتی با یک دست انجام دهند.از آنجایی که فلج اندام تحتانی مانع راه رفتن فرد می شود ، فرد polio بجای صندلی چرخدار و کراچ تمایل بیشتری به استفاده از وسایل ارتزی نا زیبا دارد. این امر باعث ایجاد سطح توقع بالاتری برای پذیرش و موفقیت عملی هر وسیله کمکی که به منظور کمک به اندام فوقانی طراحی میشود ، می گردد.بیمار مبتلا به آسیب شبکه بازویی ممکن است ترجیح دهد که تنها از طرف سالم خود استفاده کرده و یک دست (one – handed ) باقی بماند .از آنجایی که ناتوانی افراد polio محدود به عملکرد حرکتی آنها می باشد ، لذا از لحاظ حسی دچار مشکل نمی باشند.اما ، نه تنها بیماران مبتلا به آسیب شبکه بازویی می بایست با نقص واکنش های حسی ایجادی در پوست ، عضلات و مفاصل مقابله کنند ، بلکه از کار افتادگی حسی نیز در آنها امکان پذیر می باشد.لذا می بایست این امکان را در تجویز و استفاده از هر ارتزی که با آن در تماس می باشد ، در نظر گرفته شود.
اصول کلی استفاده از بریس در اندام فوقانی بر طبق نظرات Schottsteadt و Robinson به شرح ذیل می باشد :
· جلوگیری از دفورمیتی
· حفظ وضعیت برای رسیدن به حداکثر کارایی
· تصحیح دفورمیتی
در راستای هدف آخر ، ارتز ممکن است در شرایط زیر استفاده گردد :
1.جانشین عملکرد از دست رفته اندام فوقانی شود.
2.قدرت حرکتی از دست رفته اندام را بهبود داده و به آن کمک کند.
3.تکمیل عمل جراحی
و به این نکات می بایست موارد زیر را اضافه نمود :
1.جلوگیری یا درمان تورم عضو
2.حفظ کارایی هر دو دست در طی دوران بهبود
3.تسهیل درد ایجاد شده توسط کشش بر عروق و اعصاب حمایت نشده.
تجویز :
تجویز تمامی وسایل می بایست بر اساس نوع نیاز بیمار باشد. این نکته نیز نبایست نادیده گرفته شود که بسیاری از بیماران می توانند حتی با یک دست مستقل باشند.با وجود این ، توجه به این امر که آیا فعالیت های دو دستی خاصی می بایست تسهیل شود ، ضروری است. پیش از ساخت ارتز ،اگر هر گونه حق انتخابی وجود دارد ، به بیمار اطلاع داده شده و در صورت امکان ، ارتز و یا هر وسیله مشابه آن به بیمار نشان داده می شود. بیمار می بایست در ارتباط با عملکردهای به دست آمده از طریق ارتز واقع نگر باشد.میزان تحمل بیمار در ارتباط با ارتز برآورد می گردد زیرا این امر تاثیر مهمی بر عملکردهای حاصله دارد. ارتزها باید با نیازهای بیمار مطابق بوده و بر میزان توانایی های باقیمانده او تاثیری نداشته و آنها را محدود نسازد. اگر بیمار نتواند از وسیله تجویز شده به صورت مستقل استفاده کند ، از ارزش آن ارتز کاسته می شود.علاوه بر عوامل ذکر شده ، در برابر زمان استفاده و نیروی مصرف شده برای کسب نتیجه از ارتز ، هزینه پرداختی نیز می بایست در نظر گرفته شود . تجویز کننده و بیمار می بایست تخمین مناسبی از میزان زمان لازم برای استفاده از ارتز داشته باشند. در برخی موارد، این مدت زمان اندک بوده ، در حالیکه در برخی موارد این زمان افزایش می یابد.
در تجویز ارتز ، باید تشخیص نوع بیماری و دلایل استفاده از ارتز مشخص شود. در برخی موارد م با ارتزیست ماهر و یا کاردرمان می تواند از اتلاف هزینه و زمان جلوگیری نماید. در انتها نیز نحوه استفاده و نکات ضروری در زمینه استفاده از ارتز به صورت واضح در تجویز بیان شده و به بیمار توضیح داده می شود.
هنگامی که این اصول در تجویز و ساخت ارتزهای مربوط به فلج شبکه بازویی بکار می رود ، طبقه بندی انواع مختلفی از آسیب ها بر اساس سطوح آسیب نورولوژیک آنها مفید می باشد ; زیرا باعث تطبیق وسیله تجویز شده و نیاز بیمار می شود. هر سطح دارای اختلالات حسی و حرکتی مخصوصی می باشد که به نوبه خود باعث نگرانی ها و مشکلات خاصی می شوند.
توجه به نوع نقص هر سطح از آسیب می بایست به عنوان یک اصل هدایتی کلی در نظر گرفته شوند و اصلاح دفورمیتی بر اساس سطوح آسیب انجام گیرد.
طبقه بندی های بالینی آسیب ها و تجویزات مخصوص به آن :
C5 – 6 :
در زمینه ایجاد کنترل عملکردی طبیعی شانه هیچ ارتزی وجود ندارد . ارتز Rancho Los Amigos سعی دارد تا مقدار اندکی کنترل را از طریق Flex. و Ext. کامل شانه ، چرخش مفصلی و نیز با حمایت کردن از باقی مانده عضو ، بدست آورد.سایر تنوعات این وسایل عملکردی مفید بر اساس نیازهای بیمار و بصورت سفارشی طراحی و ساخته می شوند.یکی از مشکلات ارتزی عدم حمایت و جلوگیری از دررفتگی تحتانی مفصل glenohumeral می باشد ; اگر افت عملکردی اندکی وجود نداشته باشد و انتقال تاندونی امکان پذیر نباشد ، یا افت عملکردی کامل بوده و فیوژن انجام گرفته باشد .با استفاده از رایج ترین sling موجود ، بیمار زود خسته می شود زیرا این ارتز وزن اندام را به خلف گردن منتقل می کند . علاوه بر این ، اندام در وضعیت medial Rot. و Add. نگه داشته می شود که اگر در این وضعیت ثابت شود نهایتا منجر به کنترکچر شانه و آرنج می گردد . برای جبران این مشکل راه حل های مختلفی وجود دارد.استفاده از یک hemi sling که دارای شل بازویی و شانه ای است باعث کاهش حساسیت و خستگی گردن می شود زیرا وزن اندام را به کمربند شانه ای انتقال می دهد. استفاده از شل دو طرفه بازویی و استرپ های عرضی و قابل تنظیم در خلف ارتز ، یکی از تنوعات این طراحی است و به عنوان Biomet hook hemiharness موجود می باشد. این ارتز علاوه بر حمایت از مفصل glenohumeral می تواند از پایین افتادگی کتف جلوگیری نماید. حداکثر حمایت از عضو ممکن است با استفاده از ارتز حمایتی لگنی ، ارتز gunslinger ، حاصل شود. از فواید این ارتز می توان به کاهش کشش بر ساختارهای عروقی – عصبی اشاره نمود. ضمن اینکه این ارتز می تواند اساسا درد حاصله از کشش بر این ساختارها را کاهش دهد . این وسیله همچنین می تواند باعث کاهش تورم شود که در این گونه موارد، بازو و دست می بایست بالاتر از میزانی که در شکل نشان داده شده اند ، قرار گیرند.از آنجایی که عصب دهی ابداکتورها و چرخانندگان خارجی هومروس مشابه عصب دهی فلکسور های آرنج می باشد ، لذا تقریبا در تمامی افراد مبتلا به آسیب در سطح C5 – 6 ، هر دو نقص دیده می شود. در صورت بهبود فلکسور های آرنج ، استفاده از این وسایل وابسته به نیاز های بیمار می باشد.در موارد مع ، که در آن شانه تحت کنترل ارادی بوده و آرنج افتاده است ، برخی از درمان ها امکان پذیر می باشند ; مثل استفاده از یک ارتز در ناحیه آرنج به همراه مفصل آرنج قفل شونده توسط یک کابل به صورت فعال به منظور کنترل و وضعیت دهی توسط دست و یا در فردی که دارای قدرت بدنی کافی برای کنترل کابل و قفل کردن مفصل می باشد . گرچه ارتز آرنج ممکن است به کمک نیروی خارجی دارای عملکرد مناسبی باشد ، اما از نکات منفی این ارتز می وان به تنگی و گران بودن آن اشاره نمود.
C5 – 7 :
این بیماران ، علاوه بر عدم کنترل بازو و شانه ( مشابه بیماران مبتلا به آسیب در سطح C5 – 6 ) ، دارای افت بیشتری در Ext. آرنج ، مچ ، انگشتان و شست می باشند.در این مورد که Ext. فعال آرنج در انجام فعالیت های روزمره ضروری است ، تردیدی وجود ندارد زیرا این امر در هنگام باز نمودن درب ، استفاده از اندام در سطوح بالای سر و یا به هنگام محکم کردن شی ای که توسط سایر اندام نگه داشته شده است ، مشاهده می شود. اگر Ext. آرنج بصورت دو طرفه از بین رود فعالیت هایی مثل غلتیدن در رختخواب و یا بلند شدن از صندلی به مخاطره می افتند. خوشبختانه ، آسیب های شبکه بازویی یک طرفه می باشند. اغلب تلاش های ارتزی در هنگامی که بیمار در وضعیت قائم ایستاده و به منظور خنثی نمودن اثرات گرانش، در راستای تلاش برای تقویت قدرت Flex. و Ext. فعال صورت می پذیرد.در بیمارانی با آسیب در سطح C5 – 6 ، آسیب در عصب دهی C7 منجر به فلج رادیال می شود که این فلج نیز باعث بروز مشکلاتی در Ext. مچ ، انگشتان و شست می شود. در درمان آسیب عصب رادیال سطحی سعی بر بهبودی عملکرد فرد می باشد. مچ توسط ارتز Volar در وضعیت ثابت 5 دورسی فلکشن نگه داشته می شود. انگشتان نیز بصورت پویا (dynamic) و توسط slingهای کشسان، از جنس outriggerهای کم حجم و یا حجیم ، حمایت شده تا باعث ایجاد Ext. در مفاصل MP شوند.فلکشن انگشتان بصورت فعال و از آغاز وضعیت دهی صورت می پذیرد. وسایل کم حجم به دلیل دست یابی راحت بیمار به فضاهای تنگ مثل داخل پاکت بیشتر توسط بیمار ترجیح داده می شود . این موضوع که ارتز شست را نیز در بر گیرد یا خیر ، وابسته به میزان ضعف و نیز دامنه حرکتی مفاصل شست دارد. در برخی از بیماران با وجود حرکت مفصلی آزادانه و کنترل فعال بیش از حد، به دلیل سلامت عضلات اینترنسیک ، نیازی به در برگرفتن شست توسط ارتز نمی باشد. در اغلب چنین وسایلی ، هرچه تعداد وسیله استفاده شده کمتر بوده و حرکات دست بیمار کمتر توسط آنها محدود شود ;احتمال استفاده عادتی از عضو به همراه ارتز بیشتر می شود.به دلیل افت حسی در انگشتان میانی و شست ، فرد استفاده کننده از ارتز می بایست به صورت دوره ای معاینه شده تا عوارض پوستی در اثر تماس با sling های پویا ، مشخص شوند. علاوه براین ، بیمار باید در نظر داشته باشد که استفاده بدون احتیاط از انگشتی که دچار نقص حسی است ، ممکن است باعث آسیب بیشتر آن شود.برخی از بیماران ترجیح می دهند تا تنها از یک حمایت کننده مچ استفاده کنند و علی رغم افت قدرت فعال اکستنسور ها ، اجازه دامنه حرکتی آزادانه ای به انگشتان دهند . در این موارد ، مچ در وضعیت 20 تا 30 درجه اکستنشن نگه داشته شده و بیمار مفاصل MP را بوسیله خم کردن انگشتان حول شی ای که می خواهند بگیرند ، صاف می کنند .
C 7- 8 – T1
مشاهده بیمارانی با آسیب کامل تنه تحتانی شبکه بازویی غیر معمول می باشد. این آسیب منجر به افت تمام عضلات اینترنسیک دست و ضعف فلکسورهای انگشتان شده و در نتیجه grasp دست را از بین می برد. دو اکستنسور سمت رادیال مچ سالم می باشد. اگر C 7 دچار اختلال نشود ، اکستنسور های شست ، انگشتان و سمت النار مچ سالم بوده و کنترل مچ به میزان کافی است تا آنجایی که این مفصل نیازی به حمایت نداشته و تنها از یک hand-based orthoses استفاده می شود. هدف استفاده از این ارتز جلوگیری از adduction collapse شست بر صفحه palm و نیز پیشرفت دفورمیتی claw فیکس شده انگشتان به دلیل عدم تعادل عضلات اینترنسیک ، می باشد. هایپر اکستنشن مفاصل MP توسط outrigger تعبیه شده در سمت dorsal که تا سطح مفاصل PIP امتداد داشته ، جلوگیری می شود ( شکل 6 – 20 ). میزان اندکی اکستنشن مفاصل IP به دلیل کشش اکستنسور های انگشت بلند امکان پذیر است. اگر عملکرد C 7 از بین رود ، مشکل ایجادی به مراتب پیچیده تر می شود زیرا هر سه جز حرکتی عملکرد دست دچار افت می شوند. با افت فلکسور های مچ ، tenodesis فلکشن انگشت می بایست توسط اکستنشن مچ جبران شود در غیاب عضلات اینترنسیک ، grasp کمتری نسبت به حالت معمول که در آن این عضلات سالم بوده و از clawing جلوگیری می نمودند ، رخ می دهد .
در تمامی این طبقه بندی های آسیب های نورولوژیکی ، امکان اصلاح وسیله فراهم می باشد تا میزان افت عملکردی معیوب و یا در خال بهبود را تسهیل نموده و با آن تطبیق یابد.
اندام فوقانی بی حس و افتاده (C 5– T1)
در این بیماران ، مزایای حاصله از استفاده از ارتز محدود می باشد.محافظت از عضو ، حمایت به منظور کاهش درد حاصل از کشش و جلوگیری یا درمان تورم از موارد تجویز می باشند.به منظور تحقق این اهداف و بر طبق نتایج حاصل از مطالعات
Hospital Rancho Los Amigos ، استفاده از حمایت کننده لگنی ، gunslinger splint موثر می باشد گرچه در برخی موارد درد سر زا می باشند.
برخی از بیماران مایل اند تا در خلال حرکات و فعالیت های روزمره عضو فلج شده را داشته باشند که در این فعالیت ها ، اغلب یک sling ساده موثر است.دست می بایست در یک resting splint حمایت شود تا مچ و انگشتان در یک وضعیت متعادل بی حرکت شوند. این امر ، بخصوص اگر عضو در یک sling دارای نگه دارنده مچ و دست در راستای شکم قرار گیرند ، از انقباض مفصل یا تاندون جلوگیری می کند. برخی بیماران نیازهای بیشتری دارند.در مورد اینکه آیا این بیماران می بایست از یک functional arm splint استفاده نمایند و یا خیر ، جای بحث دارد و در این مورد نظرات متعددی بیان شده است.Perry و همکارانش در سال 1974 در بیمارستان Rancho Los Amigos گزارش کردند که در بررسی یک گروه 7 نفری از بیماران مبتلا به آسیب کامل شبکه بازویی ، این نظریه که بریس باعث کاهش درد می شود رد شد.در این گروه از بیماران حداکثر زمان استفاده از بریس 2.5 ماه بود. بر اساس تجربیات نویسنده تعداد اندکی از بیماران و پس از گذشت هر مدت زمانی از زمان استفاده از ارتز ، به استفاده از آن عادت می کنند.بریس ها اساسا پروتزی می باشند که به منظور حمایت از عضو ساخته شده اند و معمولا دارای مشکلات یکسانی از لحاظ کنترل و تقویت می باشند.این ارتز ها ، با توجه به نیاز بیمار ، ممکن است دارای حمایت کننده لگنی باشند. وجود و یا نبود این حمایت کننده با بیمار مربوط به بحث گذاشته می شود. در مورد بیمارانی با آسیب های تثبیت شده اما جزئی شبکه بازویی ، طراحی ارتز های عملکردی می بایست بر اساس عملکرد باقی مانده ، نیازهای بیمار و نیز با در نظر گرفتن تمامی اصول ذکر شده در طراحی و ساخت ارتز صورت پذیرد.
بيماريهاي خاصي از قلب ميتوانند استحكام پمپ قلب طبيعي را كاهش دهند. هنگاميكه قلب نتواند خون را به درستي پمپ كند، سيالات در ريه و ساير قسمتهاي بدن جمع ميشوند. اگر قلب خون كمي را پمپ كند، اكسيژن كمتري هم به بافتها ميرسد و در نتيجه شخص احساس خستگي زودهنگام ميكند. شخصي با قلب ضعيف نيز پس از يك فعاليت سبك نظير راهرفتن احساس خستگي خواهد كرد. داروها و رژيم غذايي خاصي ميتواند به پمپ بهتر خون كمك كند. در مواردي نيز با جراحي دريچهي قلبي و يا بايپس شريان كرونر مشكل برطرف ميگردد. در صورتيكه اين نوع روشهاي درماني مؤثر نباشد، اغلب دستگاه كمكي بطن (VAD) توصيه ميشود. VAD ميتواند به عملكرد پمپ قلب كمك نموده و شخص را تا هنگام پيدا شدن قلب پيوندي زنده نگه دارد. در صورتيكه اين فرآيند دائمي شود به آن Destination Therapyميگويند.
VADها انواع مختلفي دارند كه بطوركلي تمامي آنها داراي 4 قسمت زير هستند:
1- يك تيوب براي انتقال خون از بطن به پمپ
2- يك پمپ مشابه با پمپ قلب طبيعي
3-يك تيوب براي انتقال خون پمپ شده به شريان جهت ارسال خون به خارج از قلب
4-منبع تغذيه براي پمپ
بعضي از VADها از باتري و برخي از هواي فشرده (نيوماتيك) به عنوان منبع تغذيه استفاده ميكنند. منبع انرژي و سيستم كنترل در خارج از بدن و پمپ ميتواند درون يا خارج از بدن قرار گيرد.
خصوصيات هموديناميكي خون بيمار نوع تك يا دو بطني بودن دستگاه را تعيين ميكند. با توجه به نوع قسمت كمكي قلب، VADها به چند دسته تقسيم ميشوند:
1-LVAD يا دستگاه كمكي بطن چپ
2-RVAD يا دستگاه كمكي بطن راست
3-BiVAD دستگاه كمكي دو بطني
از VADها براي حمايت كوتاه مدت از بيماران تحت جراحي قلب استفاده ميشود تا قلب استراحت كند و بازيابي شود. همچنين ميتوان از آن در بيماران منتظر به قلب پيوندي نيز بهره برد كه به آن اصطلاحاً پل پيوند (bridge-to-transplant) گفته ميشود.
جراحي و كاشت VAD در شرايط بيهوشي كامل و بصورت قلب باز براي حدود 4 تا 6 ساعت انجام ميشود. جراحي آن ميتواند با خطرات بسياري همراه باشد. خونريزي، هشدن خون، آسيب تنفسي، عفونت، ضربه و خرابشدن خود دستگاه از جمله مشكلات آن است. در حال حاضر استفادهي باليني از TAHها نسبت به LVADها كمتر انجام ميشود در حاليكه تا سال 1988، مصرف TAHها بيش از LVADها بود. دليل اصلي اينستكه يك كاشتني TAH نياز به خارج نمودن كامل قلب دارد در حاليكه دستگاه كمكي بطني در شرايطي عمل ميكند كه قلب طبيعي درون بدن قرار دارد. در اغلب موارد بطن راست ميتواند هنوز به خوبي وظائف خود را انجام دهد، ضمن اينكه فشار بطن راست تنها mmHg20 است. استفادهي از LVAD خللي در نظم عملكرد قلب وارد نميكند و كنترل شرايط فيزيولوژيكي به راحتي انجام ميشود. اگرچه قلب در اين شرايط آسيب ديده است، اما درصورتيكه LVAD از كار بيافتد، تا مدتي ميتواند گردش خون را برقرار سازد. مسئلهي ديگر اينكه در خيلي از موارد احتمال اينكه قلب مجدداً كارايي خود را بازيابي كند وجود دارد. صرفنظر از تمام اين مسائل LVADها سادهتر، ارزانتر و در نتيجه قابل اعتمادتر از TAHها هستند.
سيستمهاي انتقال انرژي از روي پوست (TET) امكان كاشت كامل LVADها را فراهم ميكند. در اين سيستم جريان AC با فركانس بالا توسط يك جفت سيمپيچ منتقل ميشود. يكي از سيمپيچها درون بدن و زير پوست قرار گرفته و ديگري در خارج از بدن قرار ميگيرد
قلب مصنوعی
صرفنظر از تلاشهاي صورت گرفته در جهت كاهش احتمال و عوامل خطر ناشي از بيماريهاي قلبي، بازهم در كشورهاي قدرتمند اقتصادي اولين عامل مرگ و مير ناشي از بيماريهاي قلبي است. آمار نشان ميدهد كه در هر 33 ثانيه يك انسان در اثر بيماري قلبي جان ميسپارد. فرآيندهاي درماني زيادي در اين مورد انجام ميشود، اما پيوند قلبي و كاشت به عنوان آخرين راه نجات بيمار مطرح است.
در مواردي بطور موقت كاشت قلب مصنوعي انجام ميگيرد كه به آن bridge-to-transplantation گفته ميشود. بطور كلي براي پيوند عضو محدوديتهايي وجود دارد كه شامل:
تعداد بيماراني كه از بيماري قلبي رنج ميبرند زياد است.
تعداد اشخاص بخشندهي قلب بسيار ناچيز است.
احتمال بازپسزني عضو بيگانه توسط بدن شخص وجود دارد.
بالاترين درصد موفقيت پيوند قلب در افراد دو قلو 90 درصد است كه در مورد دو انسان به 25 درصد كاهش مييابد.در بعضي از موارد بيماري قلبي شديد بوده و بيمار نميتواند تا پيدا شدن يك قلب پيوندي زنده بماند.
در آوريل سال 1969 دكتر كولي اولين كاشت قلب مصنوعي كامل برروي انسان را انجام داد. اين وسيله توسط دكتر ليوتا طراحي شد و در يك بيمار 47 ساله كاشته شد. قلب Liotta بيمار را براي نزديك به سه روز حفظ نمود تا اينكه يك قلب پيوندي پيدا شد.
در جولاي سال 1981 دكتر كولي مجدداً يك قلب مصنوعي كامل ديگر را در بدن انساني قرار داد كه به نوبهي خود دومين جراحي چنين عملي در دنيا محسوب ميشد كه اين قلب مصنوعي توسط دكتر آكوتسو در انستيتو قلب تگزاز طراحي و ساخته شد. قلب Akutsu III در يك بيمار 36 ساله قرار گرفت و او را براي 55 ساعت تا هنگام پيدا شدن يك قلب پيوندي زنده نگاه داشت.
قلب مصنوعي كامل Jarvik-7 يكي از بهترين نمونههاي قلبهاي مصنوعي است كه توسط دكتر رابرت جارويك براي عمل مشابه با قلب طبيعي انسان طراحي گرديد. ارزيابيهاي باليني يك قلب مصنوعي كامل براي كار دائمي در بيمار در سال 1982 صورت گرفت و جراحان دانشگاه يوتا اين وسيله را درون بدن بيمار (بارني كلارك) قرار دادند. بيمار همراه با Jarvik-7 براي 112 روز زنده ماند. پس از آن تا سال 1985، 5 بار ديگر Jarvik-7 كاشته شد كه ويليام اشرودر بيش از سايرين و براي 620 روز با اين قلب زندگي كرد.
AbioCor اولين قلب مصنوعي كامل مستقل است كه به عنوان جايگزين قلب در بدن كاشته ميشود. اين قلب حاصل تحقيق، تجربه و آزمايش بيش از 30 سال شركت ABIOMED با حمايت كامل سازمان خون، قلب و ريه ملي آمريكا است. AbioCor براي حفظ گردش خون بدن و افزايش طول عمر بيماران قلبي طراحي گرديد. طراحي منحصر بهفرد آن امكان كاشت كامل آنرا درون بدن فراهم ميبرند. برخلاف ساير قلبهاي مصنوعي قبلي ديگر، در اين قلب بيمار به يك كنسول پمپ هواي بزرگ و سنگين بسته نميشود. همچنين هيچگونه تيوبي نيز از درون پوست بيمار عبور نميكند
Cardiowest device يك قلب مصنوعي كامل نيوماتيكي، دوبطني و قابل كاشت به عنوان پل پيوندي است كه در محل قلب طبيعي قرار ميگيرد و بصورت ارتوتوپيك جايگزين تمامي دريچههاي قلبي ميشود. وزن آن 160 گرم و حجم جابجايي آن 400 ميلي ليتر است. اين قلب مصنوعي با پلييورتان پوشيده شده و داراي چهار لايه ديافراگم قابل حركت نيوماتيكي است. در حجمهاي حداكثر 70 ميليليتر، خروجي قلبي آن بيش از 9 ليتر بر دقيقه خواهد بود. نکته اينجاست که اطلاعات زيادی نمی توان از اين شرکت در مورد قلب مصنوعی آن گرفت.
موفقيت مواد در بدن به عواملي چون خواص مواد طراحي و نيز عامل مهم زيست سازگاري بستگي دارد . البته عواملي همچون تكنيكهاي مورد استفاده جراح و شرايط بيمار نيز تاثير قابل توجهي بر سلامتي دارد اما تحت كنترل مهندس يا سازنده بيومواد نيست.يكي از موارد عدم موفقيت بيوموادها كه در مواد مهندسي مصرفي در ساير كاربردها مشاهده نميشود تاثير سيستم ايمني بدن به ماده كاشتني يا وارد شده به سيستم است. از ديگر موارد عدم موفقيت بيوموادها تاثير ناخواسته كاشتني بر روي بدن است براي مثال سمي بودن ، ايجاد آماس ، التهاب يا سرطان زايي از جمله اثرهاي نامطلوب و ناخواسته آنها است. بديهي است كه زيست سازگاري ضرورتي است كه مواد بايد علاوه بر شرايط و خواص لازم ، جهت اجراي نقش محول شده در بدن بايد داشته باشد .
عملكرد سلول در سيستم ايمني بدن
(Cells and immunity system)
دستگاههاي عملي سلول
سلول، عناصر غذايي و ساير مواد را از طريق غشاي سلولي و به وسيله انتشار و انتقال فعال از مايع پيرامون خود ميگيرد. ذرات بسيار بزرگ از طريق اندوسيتوز وارد سلول مي شوند كه اشكال اصلي آن پينوسيتوز و فاگوسيتوز است. پينوسيتوز به معناي بلعيدن وزيكولهاي كوچك حاوي مايع خارج سلولي است .
ملكولهاي درشت همانند پروتئينها تنها از اين راه مي توانند وارد سلول شوند. اين ملكولها معمولا به گيرندههاي مخصوصي بر روي سطح خارجي غشا ميچسبند. گيرندههاي مزبور در گودههايي كوچك به نام گوده هاي پوشيده تمركز يافته اند . شبكه اي شامل پروتئينهاي فيبريلي و فيلامانهاي انقباضي در سمت داخل غشاي سلول و زير اين گودهها قرار گرفتهاند. پس از اتصال ملكولهاي پروتئيني به گيرنده ها، غشا فرو ميرود و پروتئينهاي انقباضي گوده را فرا گرفته و لبههاي آن در بالاي پروتئينهاي متصل شده به هم ميرسند و يك وزيكول پينوسيتوزي را مي سازند.
فاگوسيتوز يعني بلعيدن ذرات بزرگ. اين نوع بلعيدن بسيار شبيه به پينوسيتوز است جز اينكه در اين عمل ذرات بزرگ به جاي ملكولها بلعيده ميشوند. تنها بعضي سلولهاي خاص قادر به فاگوسيتوز هستند كه از ميان آنها ماكروفاژها و برخي از گلبولهاي سفيد خون شايان ذكرند . فاگوسيتوز زماني شروع مي شود كه پروتئينها يا پلي ساكاريدهاي بزرگ واقع بر سطح ذره به گيرندههاي روي سطح فاگوسيت ميچسبند. اگر اين ذره ها باكتري باشند معمولا به آنتي باديهاي خاصي مي چسبند و آنتيباديها نيز با اتصال به گيرنده هاي فاگوسيتوزي ، باكتريها را با خود مي كشند به اين عمل واسطه اي آنتي باديها، اپسونيزاسيون ميگويند .
مواد خارجي پينوسيتوزي و فاگوسيتوزي توسط ليزوزومهاي سلول هضم ميشوند . تقريبا به محض پيدايش وزيكول پينوسيتوزي يا فاگوسيتوزي در سلول ، ليزوزومها به آن مي چسبند و آنزيمهاي هضمي خود را در آن تخليه ميكنند. لذا نوعي وزيكول هضمي ايجاد مي شود كه در آن آنزيمها شروع به هيدروليز پروتئينها، كربوهيدراتها، ليپيدها و ساير مواد موجود در وزيكول ميكنند . محصولات هضم آنها ملكولهاي كوچك اسيد آمينه، گلوكز فسفات و غيره است كه مي توانند با انتشار از غشاي وزيكول وارد سيتوپلاسم شوند . مواد هضم نشده كه جسم باقيمانده نام دارند با فرايند اگزوسيتوز كه اساسا بر عكس اندوسيتوز است از طريق غشاي سلولي دفع ميشوند .
پاسخ هاي بافتي (Tissue reactions)
با توجه به دانش انواع پاسخهاي سلولي ذكر شده در بالا بايد از عملكرد و عكسالعمل بافتها به مواد خارجي نيز آگاهي داشته باشيم. يكي از ويژگيهاي مهم مواد جايگزين و وارد شده در بدن زيست سازگاري آنها است تا بتوانند خود را با سيستم بدن تطابق دهند و سيستم ايمني بدن را فعال نكنند اما به هر حال بدن پاسخهايي را نسبت به بيشتر اين مواد نشان مي دهد كه در زير به صورت خلاصه نگاشته شده است:
الف) حداقل پاسخ
ايجاد يك لايه نازك از بافت فيبروزي (كلاژن)(در مورد فات نجيب ، سراميك ها آلياژ هاي پايه تيتانيوم و سيليكون لاستيكي پلي متيل متاكريلات .)
ب) پاسخ هاي ناشي از عوامل فيزيكي
در اين جا شكل ماده بسيار مهم است PMMA ( و تفلون به صورت پودر نيز جزء اين دسته هستند.)
ج) پاسخ هاي ناشي از عوامل شيميايي
موادي مثل تركيبات قابل جذب و پليمر هاي ترموست پاسخ هاي ضعيفي ايجاد ميكنند.موادي همانند افزودني ها ، ذرات ريز ناشي از خوردگي و مواد تخريب پذير پاسخهاي حاد و شديدي ايجاد مي كنند.
د) پاسخ هاي نكروتيك
مواد ايجادكننده اين عامل سبب مرگ بافت مي شوند (بيشتر مواد و همچنين بيوموادهايي همانند سيمان استخوان و چسب هاي پزشكي).
آثار سيستميك مواد
سيمان استخوان بر پايه پليمر ، حرارت درون محيط را بالا مي برد و باعث انبساط رگها شده و در نهايت ميزان جريان خون بيشتر مي شود در نتيجه فشار خون پايين آمده و مي تواند سبب سكته شود. موادي كه از خوردگي فات نيز جدا مي شوند همين اثر را دارند. مسئله اي كه در خوردگي پيش ميآيد آزاد شدن يونهاي فات است كه ميتوانند فعاليت هاي آنزيمها ومواد بيولوژيك بدن را مختل كنند در بعضي از مواد هم افزودني هايي هست كه مي توانند سبب ايجاد اختلال در بدن شوند.
سرطان زايي
سرطان زايي مي تواند بر اعضاي مختلف بدن اثر بگذارد ( از طريق تنفس، پوست، خوردن) در مورد بيو موادها تاثيرمستقيم بيشتر صدق مي كند.به عنوان نمونه بعضي مواد پليمري كه به صورت ورقه اي نازك تهيه مي شوند در موش هاي صحرايي توليد سرطان كردهاند و اين بيانگر اين مطلب است كه ساختار فيزيكي و شيميايي ماده در ايجاد بيماري موثر است. در بيشتر موارد اگر به صورت توده اي ماده ايمپلنت شود غير سرطاني است در حالي كه حالت ورقي آن ممكن است سرطاني باشد.
ساختار حلقوي بر خلاف ساختار خطي به شدت سرطان زا است. هيدرو كربن هاي آليفاتيك داراي تركيبات كلردار، فوق العاده سرطان زا هستند. بيشتر فات خالص هم بجز فاتي همانند Ti مشكل زا هستند (همانند مس، نيكل،كبالت ،كادميوم ) يا بعضي از آفت كش ها نيز سرطان زا هستند.
براي انجام آزمايش سلول را در معرض آن ماده قرار مي دهند و رفتار و تغييرات كروموزومي DNA بررسي ميشود.مثبت بودن جواب آزمايش دليل كافي براي سرطان زايي است اما منفي بودن آن براي عدم سرطان زايي كافي نيست اين آزمايشات بايد روي موجوداتي انجام شود كه كل طول عمر آن موجود 2 سال باشد تا دوره تست كوتاه شود.
نانوفناوري و خطرات آن
ادامه مباحث مربوط به نانوتكنولوژي راه را براي به دست آوردن مزاياي بيشتر اين علم براي تمام علوم كاربردي و مهندسي يا استفاده در پزشكي از قبيل معالجه و درمان، تشخيص و اثر داروها باز ميكند. پيشرفت در نانوتكنولوژي در تمام موارد مهم و تأثيرگذار است. با وجود چشماندازهاي روشن براي آينده نانوتكنولوژي بسياري از تلاشهاي انسان ممكن است به طور عمدي يا غير عمدي سلامت انسان و محيط را به خطر بيندازد، به ويژه گروهي از جمعيت كه مستعد بيماريها و نارساييهاي ژنتيكي هستند بيشتر در معرض خطر قرار دارند. اينها تأثيراتي استكه در علم اپيدميولوژي و در بحث ذرات كه در بيماريهاي قلبي و عروقي و تنفسي نقش دارند بحث ميشود.
به علاوه اهميت و حساسيتي هم براي آلودگيهاي هوا و محيط و تأثيرات وابسته به آن بر روي اكولوژي از مبحث نانوفناوري وجود دارد كه ميتوانند حساسيتهاي اجتماعي را برانگيزد .
تحقيقات در اين زمينه به شدت رو به افزايش است. تحقيقات امروزي بيشتربر روي اثرات نانوذراتها بر روي زندگي انسان و محيط متمركز شده است، در اين بخش مختصر مواردي را در حوزه علوم پزشكي و بهداشت از بعد برخوردهاي بيولوژيك نانومواد مورد مطالعه قرار مي دهيم.
سيستم ايمني بدن نقش تعيين كننده در توزيع نانوذرات در بدن دارد. مانند بقيه سيستمهاي كلوئيدي، نانوذراتي كه به بدن تزريق مي شوند سريعا شيء خارجي تلقي شده و به وسيله سيستم MPS حذف ميشوند.
سيستم MPS يك نام كلي براي سلولهاي فاگوسيتيك مونوكلار است كه در تمام بدن يا بافتهاي مشخص(ماكروفاژهاي بافتي) يا به صورت آزاد(مونوسيتهاي در حال چرخش در بدن) يافت مي شوند. سيستم ايمني بدن شامل كبد، طحال، شش و مغز استخوان است و لذا ذرات پس از تزريق در اين عضوها توزيع مي شوند. به عنوان مثال از آنجا كه ماكروفاژهاي زيادي در كبد وجود دارند(سلولهاي كاپفر) پس از تزريق نانوذرات، 90-60 درصد دز تزريقي در كبد جذب مي شود و 3 تا 20 درصد در شش و 10-2 درصد هم در طحال و مقدار كمي هم در مغز استخوان تجمع مي يابد.
فاگوسيتوز نانوذرات توسط ماكروفاژها در دو مرحله انجام مي شود:
اتصال نانوذرات به غشاء سلولها
هضم آنها توسط سلول
جذب نانوذرات توسط ماكروفاژها از طريق پروتئين واسطه اي بنام opsonin انجام مي شود. بدين صورت كه با جذب اين پروتئين روي سطح ذرات، سيستم ايمني بدن آنها را خارجي تلقي كرده و لذا ماكروفاژها آن را جذب مي كنند. عمل opsonization يك فرايند ديناميكي و پيچيده است و پروتئينهاي زياد و متنوعي در آن دخالت دارند كه در ميان آنها ايمونوگلوبين و اجزاي سيستم مكمل(يعني 3C و 5)C نقش مهمي را ايفا ميكنند.
در مرحله اول، پروتئين به صورت برگشت پذير روي سطح جذب مي شوند(50 تا 60 درصد مولكولها به صورت اتفاقي روي سطح ميچسبند.) اما مولكولها كم كم نظم يافته و احتمال جداشدن آنها از سطح كمتر مي شود. در مرحله بعد پروتئين دناتوره شده و زنجيرهاي آن روي سطح گسترده شده(حركت مارگونه) و چسبندگي آن با سطح بيشتر و احتمال كنده شدن آن كمتر مي شود تا جايي كه براي ماكروفاژها قابل شناسايي مي شوند. دربرخي موارد ديده شده كه اتصالات و نيروهاي آبگريز، نيروي غالب در اتصال پروتئين به سطح اجسام خارجي است و علاوه بر آن پروتئينها با گستراندن زنجيره هاي جانبي خود(unfolding) سطوح آبگريز داخلي خود را بيشتر در معرض نمايش قرار داده و لذا واكنش با سطح بيشتر مي شود. در واقع نانوذرات از لحاظ شيميايي هر چه كه باشند(PACA،PLGA،PLA آلبومين، پلي استر)، نيمه عمر كوتاهي در بدن داشته و عملكرد مناسبي مثلا از لحاظ رساندن هدف دار دارو و رهايش مدت دار آن نمي توانند داشته باشند، زيرا اين ذرات به طور طبيعي در سيستم MPS جمع آوري مي شوند. در مواردي كه از لحاظ كلينيكي بافت هدف عضوي از سيستم MPS است(مثلا كبد)، اين ذرات عملكرد بهتري دارند. اما به هر حال فرستادن ذرات به اعضاي ديگر بدن(غير از اعضاي سيستم MPS، كبد و طحال و.) با مانعي بزرگ يعني جذب به وسيله سيستم MPS روبروست. از استراتژي هاي اوليه براي اين مشكل، استفاده از مقادير زياد ذرات كلوئيدي يا استفاده از موادي است كه عملكرد سيستم ايمني بدن(ماكروفاژها) را ضعيف ميكند. اما اين روش از لحاظ كلينيكي مطلوب نيست چرا كه بدن مستعد بيماريهاي ديگر ميشود.
فاكتورهايي كه توزيع نانوذرات در بدن را تحت تاثير قرار مي دهند
امروزه مشخص شده است كه مقدار و چگونگي opsonization روي سطح بستگي به خواص فيزيكي شيميايي ذرات ، اندازه، بار سطحي و آب گريزي سطح دارد. به طور كلي جذب opsonin روي سطوح آبگريز بيشتر از سطوح آبدوست است. پس هر چه ذرات آبگريزتر باشند بيشتر توسط سيستم MPS شناسايي شده و سريعتر دفع مي شوند. بار سطحي ذرات هم نقش مهمي در جذب و تصفيه آنها از سيستم گردش خون توسط سيستم MPS دارد. عقيده عمومي بر اين است كه جذب ذرات منفي نسبت به ذرات خنثي يا مثبت سريعتر اتفاق مي افتد. علاوه بر خواص سطحي، اندازه نانوذرات هم در تعيين سرنوشت آنها در بدن مهم است. ذرات بزرگتر از nm5000 در شبكه مويرگي شش، به دام ميافتند. در حاليكه نانوذرات كوچكتر از nm100 مي توانند از طريق اندوتليال ديواره رگهاي خوني عبور كرده و وارد سلولها شوند. بهبود عملكرد جذب نانوذرات از طريق واكنشهاي غيراختصاصي با اپي تليال، نيز امكانپذير است. با بررسي هاي انجام شده مشاهده شده كه فاكتورهايي نظير اندازه، بارسطحي، آبدوستي روي جذب آنها تأثير دارد.
مهندسي سطح نانوذرات
مطالعات invitro نشان ميدهد كه ذرات بسيار ريز، آسيب و پاتولوژي ششي بيشتري را نسبت به همان ماده اما با ابعاد ريز نشان ميدهند كه اين به علت سطح وسيعتر اين ذرات بسيار ريز است.
توليد نانوذراتي با اندازه مناسب و مقاوم در برابر opsonization همواره مورد توجه محققان بوده است و در طول دهه گذشته روشهاي متعددي مبتني بر اصلاح ساختار سطحي نانوذرات بدين منظور ابداع شده است.
پوشش نانوذرات زيست مقلد(Biomimetic nano particle)
روش شبيه سازي محيط بيولوژيك، در واقع پوشاندن سطح نانوذرات با اسيد سياليك يا پلاسما پروتئين نظير آلبومين يا اجزاء غيرفعال شده سيستم مكمل است. اين اصلاح ساختار، به نظر راه ظريف و مناسبي جهت تقليد محيط بيولوژيك و در واقع نامرئي كردن نانوذرات براي سيستم MPS به شمار مي رود. علت استفاده از آلبومين و بخشهاي سيستم كمپلمان به شرح زير است، آلبومين عمده ترين پروتئين حاضر در خون است g/L 40 و كمپلمانها در واقع بخش مهمي از پروتئينهاي موثر در عمل opsonization هستند. در واقع اين عوامل مانع تشخيص نانوذرات به وسيله سيستم MPS مي شوند.
اما متأسفانه اين پوششها يا به سرعت از سطح ذرات جدا شده يا اين كه توانايي خوبي جهت استتار نانوذرات نداشته و لذا عملكرد خوبي در جهت عدم شناسايي آنها توسط سيستم MPS از خود نشان نمي دهند.
پوششها و اصلاح سطحي نانوذرات
توزيع ذرات در بدن وابستگي زيادي به ويژگيهايي سطحي ذرات دارد مثالهايي در زير در اين مورد نوشته شده است .
1) پوشش نانو ذرات پلي متيل متاكريلات با نمونه ها و غلظت هاي مختلف از سورفا كتانتها به طور مشخصي توزيع آنها را در بدن تغيير مي دهد . پوشش اين نمونه از نانو ذرات با %1 پلوگزامين 908 ، غلظت كبدي آنها را بعد از 30 دقيقه پس از تزريق كاهش مي دهد ( از 75 به 13 درصد از كل ذرات . )
2-نانو ذرات با سطح اصلاح شده با تركيب كاتيوني (didodecyldimethylen ammonium bromide( OMAB مورد برسي قرار گرفت و مشاهده شد كه اين نانو ذرات داراي پتانسيل زتا 2/3 + / - 1/22 + ميلي ولت هستند كه متفاوت از نانو ذرات بدون پوشش با پتانسيل 5/0+/-8/27- ميلي ولت هستند. مكانيزم رفتار بيولوژيك اين تفاوت نامشخص است اما اصلاح سطحي كاربرد بالقوهاي در زمينه رهايش داروهاي intra- arterial دارد.
3)گيرايش دهاني (oral)ذرات كروي پلي استيرن با سايزهاي مختلف ( از nm50تا 3 ميكرومتر ) نشان مي دهد كه حدود هفت درصد از ذرات با سايز nm50 و %4 با سايز ذرات nm 100 نانو متر در مغز استخوان ، كبد ،خون و طحال يافت شده اند اما ذرات بزرگتر از 100 نانومتر در مغز استخوان و ذرات بزرگتر از 300 نانومتر در خون پيدا نشدند دراين تحقيق هيچ ذره اي در قلب يا بافت شش يافت نشد.
اثرات نامطلوب نانوذرات با پوششدهي مواد شيميايي همچون 4 دي متيل آمينو پيريدين، تيولها، فلوروآلكانها، الكوكسي سيلانها و مواد ديگر ممكن است كاهش يابد. مثلا مواد PEG به عنوان پوشش روي نانوذرات باعث عدم تشخيص آنها توسط سيستم ژيكواندوتليال ميشود و اين به علت عملكرد زيست سازگاري اين مواد با بدن است. پوشش دهي كوارتز با لاكتات آلمينيوم يا پلي 4 وينيل پيريدين N اكسايد(PVNO)ميتواند اثرات نامطلوب كوارتز همچون آسيب DNA اكسيداتيو، التهاب و اندوستيلوز/ فاگوستيوز را در تزريق نايي به شش در موشها را كاهش دهد. در كرمهاي ضد آفتاب و بيشتر مواد آرايشي، بهداشتي از ذرات 2TiO يا Zno استفاده ميشود. 2TiO در ضد آفتاب فوتونهاي نوري زيادي را جذب و دفع ميكند جذب فوتونها به وسيله لايه SC پوست و ماده ي آلي انجام ميگيرد. 2TiO پوشش داده شده به عنوان ماده ي عموما در ضد آفتابها به كار برده ميشود. گزارشهاي مختلفي در مورد اثرات مثبت و منفي نانوذرات 2TiO داده شده است گزارشي نشان ميدهد كه پوششدهي نانوذرات 2TiO با مواد آب گريز ميتواند پاسخهاي التهابي كمتري را بعد از استنشاق يا تزريق نشان دهد. گزارشي ديگر هم نشان ميدهد كه تزريق mg1 از نانوذرات 2TiO پوشش يافته در موشها اثرات سميتي شديدي را سبب ميشود. به هر حال فاكتورهايي در كاهش و افزايش سميت تاثيرگذارند كه از جمله ميتوان به سايز، غلظت، شيمي سطح، بار سطحي و غيره اشاره كرده كه اين بررسيها بايد انجام گيرد.
سايز
براي سميت ذره دو عامل اصلي داراي اهميت است يكي سايز ذره و ديگري تركيب شيميايي. كاهش سايز ذره در حد نانومتري باعث افزايش منطقه سطحي ذره ميشود از اينرو خيلي از ملكولهاي شيميايي روي سطح حضور مييابند و از اينرو خطر افزايش سميت ذاتي را خواهيم داشت.
در مطالعهاي، دزهايي از 2TiO برحسب mg باعث التهاب ششي بيشتر نسبت به ذرات 4BaSO ميشود. اين اختلافات در شدت پاسخ نامشخص است هنگاميكه دز به صورت منطقه سطحي بيان ميشود. درنهايت، سايز پارامتر شاخصي براي سميت ذرات است. اثر سميتي كربن بلاك خيلي بيشتر از دي اكسيد تيتانيوم است براي هر دو ذرات بسيار ريز التهاب و آسيب اپي تليال در ششها را داريم. از اينرو سايز و تركيب شيميايي باعث ايجاد سميت ذاتي ماده شيميايي ميشود كه هر دو اينها در سميت ذرات تأثير گذارند.
جذب وابسته به اندازه
مطالعات زيادي به منظور بررسي فاكتور اندازه روي جذب نانوذرات از طريق ديواره مخاطي انجام شده است. در اين مطالعات عمدتا از نانوذرات پلي استايرني استفاده شده است در يك بررسي انجام شده روي موشها، مشاهده شده كه نانوذراتي با اندازه 50 و 100 نانومتر، بيشتر از نانوذرات بزرگتر جذب شدند. نانوذرات بعد از جذب وارد گردش خون عمومي شده و در بافتها پراكنده شدند. پس از تجويز نانوذرات، %33 نانوذرات 50 نانومتري و %26 نانوذرات 100 نانومتري در بافت مخاطي و لنفاوي روده مشاهده شدند و فقط %10 نانوذرات 500 نانومتري در بافت روده تجمع يافتند. نانوذرات بزرگتر از يك ميكرون خيلي كم در روده جذب شدند و نانوذرات بزرگتر از 3 ميكرون گاهي در بافت لنفاوي ديده شدند و در واقع از اين بافت توانستند عبور كنند. در يك جمع بندي كلي مي توان گفت كه:
1- نانوذرات كوچكتر از 100 نانومتر بيشتر از نانوذرات بزرگ تر از 300 نانومتر در سلولهاي رودهاي جذب مي شوند.
2- جذب نانوذرات كوچكتر از 100 نانومتر از طريق بافت لنفاوي وابسته به مخاط خيلي بيشتر از جذب از طريق سلولهاي روده اي است.
3- جذب نانوذرات بزرگتر از 400 نانومتر از طريق سلولهاي جاذب روده اي تقريبا غيرممكن است،
4- فقط نانوذراتي كه كوچكتر از 500 نانومتر هستند مي توانند به سيستم گردش خون راه يابند،
5- عبور، وابسته به اندازه نانوذرات به غدد لنفاوي مزنتريك هنوز مورد بحث است و توافق كلي درباره آن وجود ندارد.
در بررسي هاي انجام شده روي نانوذرات PLGA نيز مشاهده شده كه جذب نانوذرات nm10 در روده موش خيلي بيشتر از نانوذرات 1 و 10 ميكرومتري است. با اين حساب اندازه نقش مهمي در جذب ذرات در روده بازي مي كند و به عنوان يك قاعده كلي ميتوان گفت كه براي مصارف خوراكي نانوذراتي مناسب هستند كه كوچكتر از nm 500 باشند.
شيمي سطح ذره
درجه آب دوستي و آب گريزي سطوح يك خصوصيت مهم براي ارزيابي سميت است. درحاليكه آن چسبندگي سطح سلول، دناتوره كردن پروتئين در محل تماس در موارد ديگر را منجر ميشود. پوششدهي سطحي با مواد endogenous نيز حايز اهميت است مثلا پوشش نانو ذرات PMMA با نمونهها و غلظتهاي مختلف از سورفاكتانتها، به طور مشخصي بر عملكرد نانوذرات براي سيستم رهايش دارو تاثير ميگذارد (پايداري، نيمه عمر ماده.)
علاوه بر فاكتور اندازه، به نظر مي آيد كه بار سطحي ذرات هم روي جذب آنها توسط مخاط روده موثر باشد. جذب نانوذرات تهيه شده از پليمرهاي آبگريز به نظر خيلي بيشتر از پليمرهاي آبدوست است و پوشش دادن نانوذرات پلي استايرني باپلي اكسايمر، باعث كاهش جذب آنها در سيستم جهاز هاضمه شد. همچنين ديده شده كه نانوذرات پلي استايرني آبگريز، تمايل بيشتري نسبت به سلولهاي M از خود نشان دادند و جذب كمتري در سلولهاي روده اي داشتند. ولي نانوذرات PLGA با آب گريزي كمتر، نسبت به هر دو نوع سلول، تمايل يكسان نشان دادند. تمايل نانوذرات باردار به بافتهاي روده هنوز يكي از موضوعات مورد بحث است. در بررسيها و آزمايشهاي به عمل آمده روي كوپليمرها poly anhydride-co fumaric and sebacic acid، كه بار منفي داشتند محققان متوجه شدند كه چسبندگي ذرات به سطح مخاطي به شدت افزايش يافت. اين نتايج در مورد نانوذرات پلي اكريليك اسيد نيز صادق بود. در يك جمع بندي كلي مي توان گفت كه:
1- نانوذرات پلي استايرني خنثي و باردار(با بار مثبت) كه از پليمرهاي آبگريز درستشده اند تمايل زيادي به بافت لنفوئيد وابسته به مخاط و همچنين سلولهاي روده اي دارند.
2- نانوذرات پلي استايرني باردار(با بار منفي) هيچ تمايلي به بافتهاي روده از خود نشان ندادند.
3- نانوذرات باردار(با بار منفي) كه از پليمرهاي آبدوست ساخته شده بودند زيست چسبندگي بالايي از خود نشان داده و به وسيله سلولهاي M و سلولهاي رودهاي، به راحتي جذب شدند.
با اين حساب بار منفي روي سطح نانوذرات به تنهايي كافي نيست و تركيبي از بار سطحي و آبدوست بودن عامل تعيين كننده جذب نانوذرات در روده است.
تركيب شيميايي
تركيب شيميايي سطح براي اثرات معكوس نانوذرات مهم است. نانوذرات ميتوانند با فات واكنش دهند. آهن قادر است تا اثر نانوذرات كربن بلاك را تقويت كندكه القاي فزاينده نمونههاي اكسيژن فعال )RoS( در يك سيستم آزاد سلولي را سبب ميشود. اصلاح سطحي نانوذرات ميتواند سميت را كاهش دهد. سميت invitro نانوذرات اكسيد آهن سوپر پارامغناطيسي ميتواند با پوششدهي آنها با Pullulan كاهش يابد. هم چنين نانوذرات اكسيدآهن مشتق شده از آلبومين و دكستران يك كاهش سميتي را در invitro نشان ميدهند.
نانوذرات ZnO و 2TiO به كار رفته در مواد آرايشي و بهداشتي به ويژه در كرمهاي ضد آفتاب به عنوان جاذبهاي UV، باعث افزايش گيرايش درمال پيتيسايدها ميشود. ذرات پلي استايرن با سايز nm100 يك فعاليت IgE در سيستم مدل حيواني ازآلرژي oralbumin را نشان ميدهد. در ذرات نانويي مختلفي همچون PVC، 2TiO، 2SiO، Co، Ni تنها ذرات كبالت سميت را در سلولهاي اندوتليال القاء ميكند به طوريكه با القاي سايتوكين 8IL پيش التهابي همراه است براي ذرات ديگر تنها 2TiO و 2SiO به ترتيب minor و رهايشهاي 8IL- را سبب ميشود. براي ذرات بيوموادي ميكروني، توزيع invivo وابسته به تركيب ماده است دو نوع ماده پليمري ( PMMA4/1 و 4/6 ميكرومتري) و ( PS2/1، 2/5، 5/12 ميكرومتر) ميتوانند از طحال پس از در معرض قرارگيري intraperitoneal مسترد شود. فلورينهاي كربني ليپوفيليك هستند و در مناطق چربيدار همچون غشاههاي سلولي جاي ميگيرند و ممكن است فعاليت ردوكس (احيايي) داشته باشد در ماهي ، پراكسيداسيون ليپيدي در مغز پس از در معرض قرارگيري با PPM5/0 كلوئيدهاي معلق آبي از فلورينهاي نانوسايز پوشش نيافته القاء ميشود.
شكل هندسي
در مطالعات invivo، نانوتيوبهاي كربني تك ديواره باعث ايجاد گرانولوماي ششي بعد از تزريق از ناي ميگردد. بر مبناي نسبت دز بر جرم نانوتيوبها از ذرات كوارتز سميت ششي بيشتري دارند. در مطالعات invitro به كارگيري رده سلولي كراتينويستي انسان نشان ميدهند كه نانوتيوپ كربني باعث تنش اكسيداتيو و سميت سلولي ميشود كه ممكن است به صورت بالقوه براي سميت درمان تفسير شود.
دز مصرفي
سميت و پاسخهاي ديگر ، به مقدار دز مصرفي و خود ماده مورد استفاده، بستگي دارد.
ثابت شده است كه دز بالاي نانوذرات چه در حد ذرات خيليريز يا بزرگتر اگر به تعداد زيادي وجود داشته باشد باعث خطراتي براي سلامتي انسان خواهد شد.
متأسفانه تا به حال مقدار دز استفاده شده در تحقيقات چه در حالت In vivo و چه در حالت In vitro مقدار زياد بوده است. اگر چه در بعضي موارد هم از دز كم استفاده شده است ولي آن قدر ناچيز بوده كه قابل چشمپوشي است.
توليد راديكال آزاد
بيشتر يا احتمالا همه ذرات پاتوژنيك راديكالهاي آزاد را در سيستمهاي آزاد سلولي توليد ميكنند و اين توانايي موجب تنش اكسيداتيو شده كه آغازگر التهاب و موجب آسيب سلولي و ژنو توكسيتيه است. راديكالهاي آزاد ميتوانند به عنوان محصولي از راديكالهاي پايدار در سطح ذره (كوارتز)، چرخه ردوكس ف انتقالي يوني از طريق واكنش فنتون (fenton)يا به وسيله مكانيزمهاي سطحي ناشناخته (نانوذرات كربن سياه) باشد.
در صنايع شيميايي، مقاومت خوب اين مواد در برابر اسيدها و ساير مواد خورنده بسيار مورد توجه ميباشد. در صنايع هوا- فضا مقاومت اين مواد در برابر حرارت اهميت دارد و در صنايع الكترونيك و ارتباطات بهعلت خواص نوري و الكتريكي خوبي كه دارند، از اجزاي مهم محسوب ميشوند. امروزه سراميكها در قسمتهاي مختلف صنايع اتومبيلسازي نيز روزبهروز كاربرد بيشتري مييابند؛ چه در سيستم ترمزها و چه در موتورها و ساير اجزاء.
www.medicblog.blogfa.com وم حركت به سمت سراميكهاي پيشرفته روند كلي تكامل بشر در زمينه كاربرد مواد، اينگونه بوده است كه انسانها همواره سعي كردهاند مواد اطراف خود و خواص آنها را بهخوبي شناسايي كنند و سپس بر اساس نيازهاي خود، مناسبترين آنها را انتخاب كنند. اين روند جستجو و انتخاب از ديرباز وجود داشته و هماكنون هم جزء يكي از اركان اساسي مهندسي مواد ميباشد.
با گذشت زمان و به خصوص با وقوع جنگهاي جهاني در قرن بيستم، نيازهاي بشر از آنچه كه مواد موجود ميتوانستند در اختيار او قرار دهند فراتر رفت. بنابراين نيازهاي جديد صرفاً با استفاده از مواد موجود، قابل رفع نبود. در نتيجه اين احساس در بشر بهوجود آمد كه لازم است خود را از قيد مواد موجود رها سازد و با ايجاد تغيير در ساختار آنها، عملكردهايي فراتر از خواص موجود را از آنها بخواهد. از اين رو دانشمندان و مهندسين مواد بر آن شدند كه با دانش رشد يابندة خود در حوزة مواد، آنها را تغيير داده و خصوصيات مورد نياز خود را در آنها ايجاد نمايند و يا اينكه از ابتدا مادهاي را خلق كنند كه قبل از آن وجود نداشته است. با اين رويكرد جديد، عصر مواد پيشرفته آغاز شد.
بازار بزرگ سراميكهاي پيشرفته در جهان عامل ديگري است كه ما را به سمت سراميكهاي پيشرفته سوق مي-دهد. از بازار 200 ميليارد دلاري سراميكها در جهان حدود يك سوم آن يعني 63 ميليارد دلار آن مربوط به سراميكهاي پيشرفته است.
تقريباً ميتوانيم بگوييم كه ما در سراميكهاي سنتي تمام توان خود را بهكار گرفتهايم. در صورتيكه در بازار سراميكهاي پيشرفته اصلاً حضوري نداشته ايم. اين در حالي است كه براي اين بازار رشد 6 تا 7 درصدي نيز متصور است. ما ميتوانيم در اين صنعت نيز مانند سراميكهاي سنتي به سطح خوبي برسيم. تصور اينكه سرمايه-گذاري در بخش سنتي اجباراً ما را به سمت سراميكهاي پيشرفته سوق ميدهد تصور كاملاً غلطي است؛ چون اين دو ماهيتاً با هم فرق دارند و از نظر سطح فناوري، دانش فني و موارد كاربرد، اختلاف زيادي با هم دارند. پس اين برداشت كه ما با توجه به سراميكهاي سنتي به مرور زمان به سراميكهاي پيشرفته دست مييابيم درست نيست.
فارغ از تمام مباحث فوق، نگرش ما به مسائل جهاني و پديدة جهاني شدن نيز راهبرد ما را در دستيابي به فناوريهاي مختلف تحتتاثير قرار ميدهد. طبيعتاً استراتژي ما در رويكرد به فناوري سراميك نيز متاثر از اين نگرش خواهد بود. اگر ما در پديدة جهاني شدن بخواهيم تابع و پيرو ديگر قدرتها باشيم، صنعت سراميك ما در حد سراميكهاي سنتي و داراي ارزش افزودة پايين باقي خواهد ماند. چون آنها اين طور ميخواهند. ولي اگر در اين حوزه مانند حوزههاي ديگري مثل نانوفناوري پيشرفت كنيم، دستيابي به فناوري سراميكهاي پيشرفته، امري حياتي خواهد بود.
در صنايع شيميايي، مقاومت خوب اين مواد در برابر اسيدها و ساير مواد خورنده بسيار مورد توجه ميباشد. در صنايع هوا-فضا مقاومت اين مواد در برابر حرارت اهميت دارد و در صنايع الكترونيك و ارتباطات بهعلت خواص نوري و الكتريكي خوبي كه دارند، از اجزاي مهم محسوب ميشوند. امروزه سراميكها در قسمتهاي مختلف صنايع اتومبيلسازي نيز روزبهروز كاربرد بيشتري مييابند؛ چه در سيستم ترمزها و چه در موتورها و ساير اجزاء.
در 60 سال اخير در مورد 25 گروه مختلف از سراميكهاي پيشرفته، تحقيقات وسيعي صورت گرفته و بسياري از آنها به توليد رسيدهاند. در سالهاي اخير، شكوفايي و گسترش صنايع الكترونيك و همچنين كاربرد وسيع سراميكهاي پيشرفته در صنايع مربوط به فناوري پزشكي و اتومبيلسازي، موجب رشد چشمگير بازار سراميكهاي پيشرفته شده است.
- بهعنوان مثال دريچه مصنوعي قلب كه نوعي سراميك پيشرفته است، وزني حدود 1 تا 2 گرم دارد كه قيمت آن حدود 4 هزار دلار ميباشد و ارزش افزوده عجيبي دارد كه توليد آن محدود به آمريكا و ژاپن است.
- استفاده از سراميكها در جايگزيني استخوانها بهعلت سبكي وزن در مقايسه با پلاتين، سازگاري بيشتر با بافت-هاي بدن، عدم نياز به جراحي مجدد و غيره سبب شده است كه در حوزه پزشكي به استفاده از سراميكهاي پيشرفته توجه شود.
- در زمينههاي نظامي نيز سراميكهاي پيشرفته كاربرد فراوان دارند. سادهترين كاربردهاي آن ساخت زره ضد گلوله و در تانكها و زير بالگردها بهعنوان محافظ در مقابل گلوله ميباشد.
- در ابزار برش، امروزه بهدليل استحكام بسيار بالا، سايش فوقالعاده كم و عمر بسيار زياد، از اين مواد سراميكي در صنعت، استفاده فراواني ميشود. همچنين مواد سراميكي جايگزيني براي قلمتراشهاي فولاد آلياژي ميباشند و عمده توليد آنها در اروپا است.
سراميكهاي پيشرفته آنچنان تنوع و كاربرد فراواني دارند كه توجه به هر شاخه از آنها ميتواند درآمدزايي بالايي را به همراه داشته باشد. بهعنوان مثال الكتروسراميكها يكي از شاخههاي مهم و پركاربرد هستند كه در صورت توجه، مزاياي زيادي را بههمراه دارند كه در ذيل به برخي از آنها اشاره ميشود:
1- اشتغال
اشتغالي كه در اثر توسعه اين صنعت در كشور ايجاد ميشود، قابل مقايسه با سراميكهاي سنتي نيست. زيرا علاوهبر گروههاي متخصصي كه در واحدهاي صنعتي مشغول به توليد اين محصولات خواهند بود، گروههاي ديگري كه شامل تيمهاي مهندسي هستند محصول اين كارخانجات را براي كاربردهاي خاص طراحي و توليد ميكنند. بنابراين زنجيرة بزرگي از نيروهاي تحصيلكرده در اثر توسعة اين صنعت جذب بازار كار خواهند گرديد. اساساً توليد اين نوع محصولات بهعنوان محصولات مبتني بر دانش تلقي مي گردد.
2- توسعه صنايع الكترونيك
با توجه به اهداف برنامههاي توسعه كه يكي از آنها توسعه صنايع الكترونيك در كشور است، بايد زيرساختهاي لازم را براي آن ايجاد كرد. توليد الكتروسراميكها در كشور يكي از زيرساختهاي لازم براي توسعه اين صنعت است. چون معضلي كه توليدكنندگان در صنعت الكترونيك دارند، قيمت نامناسب و ورود اجناس بهصورت قاچاق در كشور است. با توليد اقتصادي اين قطعات در كنار ديگر قطعات الكترونيكي در داخل كشور، آنها ميتوانند توليدات خود را با قيمت مناسبي به جامعه ارائه دهند و نگران قاچاق نبوده و به بازارهاي بينالمللي راه پيدا كنند و توان رقابت داشته باشند.
3- ارزش افزوده بالا
قيمت محصولات الكتروسراميكي از حدود 5 دلار شروع ميشود و تا 500-400 دلار در هر كيلو ميرسد كه سهم بالايي از ارزش افزوده آن به دانش فني و طراحي برميگردد و صرفاً مواد اوليه نقش عمدهاي را بهتنهايي در قيمت اين محصولات بازي نمينمايد. نگراني از اينكه مواد اوليه با خلوص بالا براي توليد اين محصولات را در كشور نداريم، نبايد باعث شود تا كشور ما وارد اين صنعت نشود. چنانچه كشورهايي نظير كره، تايوان، هنگكنگ و سنگاپور نيز با همين مسئله روبرو بودند ولي با يك برنامهريزي درست و در سايه همكاريهاي بينالمللي گامهاي بسيار درخشاني را در توليد و عرضه اين محصولات در دنيا برداشتهاند.
4- مصرف انرژي
مصرف انرژي براي توليد اين قطعات در مقايسه با سراميكهاي سنتي بسيار كمتر است. زيرا ابعاد قطعات كوچكتر است. اين در حالي است كه وقتي آمار مصرف انرژي در كشورهاي مختلف بررسي ميشود، صنعت سراميك، بهويژه در بخش سنتي (كاشي، شيشه، ديرگداز، سيمان و غيره)، سهم قابل توجهي از مصرف انرژي را به خود اختصاص ميدهد.
دندریمر 64 آیریتلات در چهارگام حاصل شد. و دندریمر 128 هیدرکسیل در 5 گام تولید شد. سنتز ساده و تخلیه موجب ساده تر شدن تولید دیجیتال می شود. دندریمرهای هیدروکسیل حساس به دما بوده و LCST برابر با 41 درجه است که نزدیک به دمای فیزیولوژیکی است. دندریمر سازگار G5-PEG عالی برای کپسوله سازی و آزاد سازی کنترل شده داروی ضد سرطان مانند DOX نشان داد.کاربرد دندریمرها به عنوان حاملهای دور اکنون تحت مطالعه است.
مقدمه :دندريمرها ماكرومولكولهاي بسيار شاخه اي هستند كه با يكديگر سازي، اندازه هاي يكنواخت و كنترل شده، كاركردهاي سطحي زياد، 1 و ويسكوزيته ذاتي پايين در محلول مشخص مي شوند. 2 این ویژگی ها آنها را نانوساختارهای ایده آل برای کاربردهای بیومدیکال، 1a، 3 از آنها بیشترین مطالعه را انجام می دهند که پلی آمیدآمین (PAMAM) دندریمر هستند. 4 با این حال، دندریمر PAMAM در محیط in vivo بیولوژیک نیست و حملات مثبت را در سطح خود حمل می کند، بنابراین باعث سمیت سمیت، 4a، 5 سمیت همولیتیک، 6 تصفیه سریع خون، 6 و opsonization سریع (RES) می شود. این نقایص مانع ترجمه آنها به برنامه های بالینی می شود. دندریمرهای پلی استر آلیفاتیک، به عنوان مثال دندریمرهای مونومر 2،2-bis (hydroxymethyl) propionic acid (bis MPA) نوع AB2، زیست سازگار و بیولوژیک با سمیت بسیار کم و ایمن سازگاری کم هستند 8 و به این ترتیب به عنوان حامل برای تحویل نسخه پشتیبان تهیه و یا تصویربرداری 9 دندریمر سنتی پلی استر با استریسی تکراری bis-MPA با محافظت شده یا گروه های کربوکسیلیک اسید 10 یا گروه های هیدروکسیل سنتز شده و پس از آن از دست رفته محافظت می شود. این تکنیک های سنتز ساده هستند، اما واکنش های حفاظت / حفاظت حفاظتی ممکن است ناقص باشند و بنابراین نقایص را در نسل های بعد تقویت می کنند و همچنین سنتز را خسته کننده می کنند.واکنش کلیک های مبتنی بر آیزید / استیلن مشخصه خاصیت، مقدار کمی و تقریبا کامل وفاداری 12 به طور گسترده ای در سنتز دندریمر با مراحل کمتر، روش های تصفیه کمتر و تولید کلی بالاتر استفاده می شود. به عنوان مثال، گروه های استیلن یا آزید به طور جداگانه به bis-MPA معرفی شدند تا منومرهای قابل کپی نامتقارن مورد استفاده برای سنتز سرعت دندریمر را تولید کنند. واکنش تيوليني بر اساس تيول / آليلي يا تيول / استيلن داراي ويژگي هاي واکنش هاي کلي مي باشد و همچنين براي ساخت سنتز دندريمر استفاده شده است. 14،15 به عنوان مثال، bis-MPA با گروه های آللییل یا استیلن فعال شد و برای واکنش تیوالین برای سنتز دندریمر استفاده شد. 16 اخیرا، هاوکر و مالکوچ، تیمول و آزید و یا گروه های استیلن و آللی را به طور جداگانه به طور جداگانه معرفی کردند و مونومرهای AB2 و CD2 را به دست آوردند. واکنش های جایگزین آیزید - استیلن و تیوال - ین به سرعت و کارآمد تولید dendrimers. با این حال، ماهیت رادیکال واکنشهای تیوولین باعث ایجاد پیوند متقابل از طریق اتصال رادیکال، به ویژه در سنتز دندریمرهای بالاتر از نسل پنجم، باعث پراکندگی پلییدریزی (PDI> 1. 2) می شود. دندریمرهای پلی استر آلیفاتیک بدون هتروسیکلیک دارای زیست سازگاری بهتر و تجزیه پذیری زیستی برای نانوذرات ترجمه شده هستند. با استفاده از واکنشهای اضافه مایعی Thiol / Acrylate بسیار کارآمد، ما یک استراتژی ساده اما کارآمد برای تولید سنتز Dendrimers مبتنی بر bis-MPA بدون هیچ گونه مراحل حفاظت / حفاظت از خود توسعه دادیم. مونومرها به راحتی به دست می آیند و واکنش ها به سرعت زیر می شود.
چکیده
سابقه: راهبردهای باربرداری از جمله عرض ایستادن و تکنیک های آن اثرات قابل توجهی بر بارگذاری و ثبات یا پایداری ستون فقرات دارند. مطالعات قبلی به بررسی تاثیرگذاری آن ها بر روی پاسخ عضلانی و وضعیتی بررسی پرداخته اند. با این حال نحوه تاثیر عرض ایستادن بر وضعیت اسکلتی - عضلانی انسان که ممکن است با توجه به تکنیک باربرداری انتخابی متفاوت باشد معلوم نیست، بنابراین ما به تأیید و بررسی این موضوع در مطالعــــه خود پرداختیم.
روش ها: مطالعه بیومکانیکی حاضر در سال 2011 میلادی انجام پذیرفته است. در این مطالعه، یک مدل اسکلتی - عضلانی از کل بدن برای باربرداری ایجاد شده و توسط داده های تجربی به منظور ارزشیابی تاثیر شرایط عرض ایستادن بر الگوهای فعالیت ماهیچه ای و بارگذاری ستون فقرات در خلال هر تکنیک باربرداری مورد اعتبارسنجی قرار گرفت. شرایط ایستادن کم عرض، طبیعی و عریض در تکنیک های باربرداری چمباتمه زنی (squat)، خم یا دولا شدن (stoop) و نیمه چمباتمه زنی (semi-squat) مورد بررسی قرار گرفت.
نتایج: فعالیت های عضلانی مدل بر اساس مقایسه با فعالیت های عضلانی تجربی که منجر به ضریب پیرسون بزرگ تر از 0.8 شده بود مورد اعتبارسنجی قرار گرفت. نتایج نشان دهنده تاثیر معنی دار عرض ایستادن بر فعالیت های عضلانی و نیروهای مفصل اندام تحتانی است که به تکنیک های مورد استفاده برای باربرداری وابستگی دارد. به عنوان مثال، نیروی خلفی قدامی زانو عرض ایستادن در چمباتمه زنی بیشتر تحت تاثیر قرار می گیرد تا در خم یا دولا شدن.
نتیجه گیری: وضعیت عرض ایستادن در هر تکنیک باربرداری جنبه های مثبت و منفی را به نمایش می گذارد و در نتیجه، هیچ یک از آن ها را نمی توان به عنوان تکنیک کاملی از نظر پارامترهای بیومکانیکی توصیه نمود
چکیده
سابقه: راهبردهای باربرداری از جمله عرض ایستادن و تکنیک های آن اثرات قابل توجهی بر بارگذاری و ثبات یا پایداری ستون فقرات دارند. مطالعات قبلی به بررسی تاثیرگذاری آن ها بر روی پاسخ عضلانی و وضعیتی بررسی پرداخته اند. با این حال نحوه تاثیر عرض ایستادن بر وضعیت اسکلتی - عضلانی انسان که ممکن است با توجه به تکنیک باربرداری انتخابی متفاوت باشد معلوم نیست، بنابراین ما به تأیید و بررسی این موضوع در مطالعــــه خود پرداختیم.
روش ها: مطالعه بیومکانیکی حاضر در سال 2011 میلادی انجام پذیرفته است. در این مطالعه، یک مدل اسکلتی - عضلانی از کل بدن برای باربرداری ایجاد شده و توسط داده های تجربی به منظور ارزشیابی تاثیر شرایط عرض ایستادن بر الگوهای فعالیت ماهیچه ای و بارگذاری ستون فقرات در خلال هر تکنیک باربرداری مورد اعتبارسنجی قرار گرفت. شرایط ایستادن کم عرض، طبیعی و عریض در تکنیک های باربرداری چمباتمه زنی (squat)، خم یا دولا شدن (stoop) و نیمه چمباتمه زنی (semi-squat) مورد بررسی قرار گرفت.
نتایج: فعالیت های عضلانی مدل بر اساس مقایسه با فعالیت های عضلانی تجربی که منجر به ضریب پیرسون بزرگ تر از 0.8 شده بود مورد اعتبارسنجی قرار گرفت. نتایج نشان دهنده تاثیر معنی دار عرض ایستادن بر فعالیت های عضلانی و نیروهای مفصل اندام تحتانی است که به تکنیک های مورد استفاده برای باربرداری وابستگی دارد. به عنوان مثال، نیروی خلفی قدامی زانو عرض ایستادن در چمباتمه زنی بیشتر تحت تاثیر قرار می گیرد تا در خم یا دولا شدن.
نتیجه گیری: وضعیت عرض ایستادن در هر تکنیک باربرداری جنبه های مثبت و منفی را به نمایش می گذارد و در نتیجه، هیچ یک از آن ها را نمی توان به عنوان تکنیک کاملی از نظر پارامترهای بیومکانیکی توصیه نمود
چکیده
راهبردهای باربرداری از جمله عرض ایستادن و تکنیک های آن اثرات قابل توجهی بر بارگذاری و ثبات یا پایداری ستون فقرات دارند. مطالعات قبلی به بررسی تاثیرگذاری آن ها بر روی پاسخ عضلانی و وضعیتی بررسی پرداخته اند. با این حال نحوه تاثیر عرض ایستادن بر وضعیت اسکلتی - عضلانی انسان که ممکن است با توجه به تکنیک باربرداری انتخابی متفاوت باشد معلوم نیست، بنابراین ما به تأیید و بررسی این موضوع در مطالعــــه خود پرداختیم.
روش ها: مطالعه بیومکانیکی حاضر در سال 2011 میلادی انجام پذیرفته است. در این مطالعه، یک مدل اسکلتی - عضلانی از کل بدن برای باربرداری ایجاد شده و توسط داده های تجربی به منظور ارزشیابی تاثیر شرایط عرض ایستادن بر الگوهای فعالیت ماهیچه ای و بارگذاری ستون فقرات در خلال هر تکنیک باربرداری مورد اعتبارسنجی قرار گرفت. شرایط ایستادن کم عرض، طبیعی و عریض در تکنیک های باربرداری چمباتمه زنی (squat)، خم یا دولا شدن (stoop) و نیمه چمباتمه زنی (semi-squat) مورد بررسی قرار گرفت.
نتایج: فعالیت های عضلانی مدل بر اساس مقایسه با فعالیت های عضلانی تجربی که منجر به ضریب پیرسون بزرگ تر از 0.8 شده بود مورد اعتبارسنجی قرار گرفت. نتایج نشان دهنده تاثیر معنی دار عرض ایستادن بر فعالیت های عضلانی و نیروهای مفصل اندام تحتانی است که به تکنیک های مورد استفاده برای باربرداری وابستگی دارد. به عنوان مثال، نیروی خلفی قدامی زانو عرض ایستادن در چمباتمه زنی بیشتر تحت تاثیر قرار می گیرد تا در خم یا دولا شدن.
نتیجه گیری: وضعیت عرض ایستادن در هر تکنیک باربرداری جنبه های مثبت و منفی را به نمایش می گذارد و در نتیجه، هیچ یک از آن ها را نمی توان به عنوان تکنیک کاملی از نظر پارامترهای بیومکانیکی توصیه نمود
یبوست مزمن مقاوم به درمان پزشکی در بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروز (MS). بوده است.در 43٪ بیماران گزارش شده و شیوع آن بالا است با شدت بیماری یا وجود ستون فقرات ارتباط ندارد آسیب شناسی [1]. یبوست مزمن در بیماران مبتلا به MS اغلب با افزایش عوارض همراه است. مثلا،DasGupta و Fowler [2] دریافتند که بیماران MS بیمار بودندبا 3 تا 4 برابر بیشتر در بیمارستان بستری شده است.تجمع مدفوع و مگاکولون نسبت به سایر بیماران
شرایط عصبی. علاوه بر این، یبوست مزمنهمچنین کیفیت زندگی و خصوصیات فرد را کاهش می دهدipation در بررسی اخیر [3] 47٪ از بیماران MS گزارش شده استآنها مجبور شدند تغییرات زندگی را تغییر دهند و 15٪مجبور بود که به دلیل تأثیرات کار اشتغال داشته باشدیبوست در فعالیت های عادی زندگی روزانه خود. شدید یبوست مزمن نیز ممکن است بر زندگی جنسی و بیمار تاثیر بگذارد
روابط صمیمیمدیریت سنتی یبوست شدید بااصلاح رژیم غذایی، مسهل های دهان، شیاف، دشمن،تحریک مقعدی دیجیتال و تخلیه دستی معمولا است
تنها تا حدی موثر است موارد شدید ممکن است نیاز به جراحی داشته باشد
درمان، مانند کولتکتومی زیر جلدی و anas-توموس در سال های اخیر تحریک عصب ساکرال شده است نشان داده شده است که یبوست در بیماران با کاهش یافته کاهش می یابداحساس رکتوم، زمان حمل و نقل آهسته کولون و کاهش میلبرای دفع [4-7] با این حال، لانه سازی از محرکیک روش جراحی تهاجمی است که با آن ارتباط داردعوارض بالقوه جدی [8].کارکرد الکتریکیتحریک عضلات شکمی به عنوان یک امیدوار کننده به نظر می رسدجایگزین.گزارش های غیرمعمول توسط بیماران MS که تحت درمان قرار گرفتندبا FES برای نشانه های دیگر نشان می دهد افزایش قابل توجهی n فرکانس حرکات روده ای احتمالا به عنوان یک نتیجه ازاین درمان ما همچنین یک بیمار را با شدید مطالعه کردیمیبوست مزمن در FES عضلات شکمیفرکانس تخلیه روده را افزایش داد و بهبود یافتکیفیت زندگی بیمار [9].هدف از این مطالعه ارزیابی اثربخشی استاز FES عضلات شکمی در درمان مزمنیبوست عملکردی و اثرات آن بر روی روده است تحرک یعنی، ما آرزو می کنیم که آیا FES ازماهیچه های شکمی باعث کاهش کل روده و ترشحات کولون می شوندزمان، نیاز به مسهل، شیاف، دشمن،تحریک مقعدی دیجیتال، و تخلیه دستی روده، وکیفیت زندگی مرتبط با یبوست بیماران را بهبود می بخشد. بیماران بزرگسال با تشخیص چندگانانه اسکلروز که قادر به غذا خوردن و نوشیدن به طور معمول بود و چه کسی معیارهای رم III برای یبوست عملکردی را با [10] حداقل یك سه ماه به یك بیماری مبتلا بود. همهبیماران حداقل 2 مورد از علائم زیر را برای 25٪ یابیشتر دفع ادرار: تنگی، مدفوع سخت تند، احساساز تخلیه ناقص، احساس انسداد انحرافیمانع / تخلیه، مانور دستی برای تسهیل دفع،و کمتر از 3 دفع در هفته برای حداقل 3 ماه.علاوه بر این، آنها به ندرت مدفوع شل وجود داشت حتی زمانی که آنها استفاده می شود.ملینهایبیماران مبتلا به سندرم روده تحریک پذیرانسداد روده ارگانیک یا سایر بیماری های روده یامعالجات به FES (صرع، ضربان ساز قلب در محل یادیگر دستگاه های الکتریکی کاشته شده حذف شدند.رژیم معمولی بیمار، تمام داروها و سایر درمان هادر طول دوره 6 هفته ای، هیچ تغییری در آنها مشاهده نشد.اسکن های MRI غیر مغزی و بررسی های اشعه ایکس وجود نداشتتا زمانی که SmartPill دفع شود (معمولا تا روز 5) مجاز می باشد.
2. مداخله تحریک الکتریکی کارکردی (FES) ازعضلات شکم خارجی و عرضی شکم در40 هرتز، 330 مگا پالس عرض و 40 تا 50 میلی آمپر با استفاده از
Microstim 2 (Odstock Medical Ltd.، Salisbury، Wiltshire،
UK، SP2 8BJ) با استفاده از چسب، مستطیل شکل (50 × 90 میلی متر)
الکترودهای سطحی کربن نقره. Microstim 2 سبک وزن،واحد تحریک کننده باتری قابل حمل. الکترودبر روی عضله قرار گرفتند که تحریک تولید شده است
قوی ترین انقباض عضلانی قابل مشاهده است. شکل 1 نشان می دهد
محل قرار دادن الکترود ها.درمان توسط خود بیمار انجام شد یا توسط مراقبین خود پس از تمرین توسط پزشکان در الکترودقرار دادن و استفاده از FES. درمان در ابتدا داده شدبرای دو روز اول 15 دقیقه دو بار در روز برای اولین بار. پس از آن،جلسه درمان به 30 دقیقه دو بار در روز افزایش یافت. اینزمان مصرف روزانه برای درمان FES توسط بیماران تعیین شد.همزمان با معمول روده معمولی است. درمان داده شدروزانه و به مدت شش هفته ادامه می یابد.
2. 3. مطالعه نتایج اقدامات. اندازه گیری اولیه نتیجهزمان ترشحات کلون و کل روده بود. ثانویمعیارهای نتیجهگیری کیفیت زندگی مرتبط با یبوست بود
و تغییر در نیاز به ملین ها، شیاف، دشمن،تحریک مقعد دیجیتال و تخلیه روده روده به عنوانضبط شده در دفتر خاطرات روده.زمان عبور کلون و کل روده با اندازه گیری اندازه گیری شدکپسول حرکتی بی سیم SmartPill (SmartPill Corpora-، Buffalo، NY، USA) با استفاده از یک پروتکل استاندارد [11]. این
SmartPill کوچک (13 میلی متر × 26 میلی متر) یک دستگاه استفاده می شود
حاوی حسگر برای اندازه گیری فشار، pH وزمان انتقال روده، همانطور که از طریق دستگاه گوارش عبور می کنددستگاهکپسول بلعیده شده و داده ها در آن ثبت می شوندگیرنده خارجی تست شامل قرار گرفتن در معرض
پرتو یا نیاز به پذیرش در بیمارستان است.از بیماران خواسته شد تا برای مدت 8 ساعت قبل از عمل، سریع شوندتست. آب آشامیدنی، چای ساده یا قهوه بدون شیرینییا کرم اجازه داده شد. بیماران نیز مجاز به انجام آن بودندهر دارو تجویز شده به جز داروهایی که بر دستگاه گوارشتحرک تدریجی در صبح از آزمایش بیمارانیک وعده غذایی استاندارد به نام SmartBar داشت و سپس
SmartPill بلعیده است. آنها 6 روز بعد از ظهور بودندساعت ها. جمع آوری داده ها از زمانی آغاز شد مصرف SmartPill و تا زمانی که SmartPill ادامه یابد
اخراج شد
2. 3. 1. کیفیت زندگی مرتبط با یبوست (C-R QoL). C-RQoL با ارزیابی بیمار از نظر ساختار اندازه گیری شدپرسشنامه کیفیت زندگی (PAC-QOL) که دارای
اعتبار و اعتبار اثبات شده [12]. به طور خلاصه، پرسشنامهشامل 28 مورد زیر زیر زیر مقیاس زیر است:
ناراحتی فیزیکی، ناراحتی روانی، نگرانی ونگرانی و رضایتمندی. هر آیتم از صفر (بدونمشکل) تا 4 (بسیار شدید) و کل تقسیم بر 28 (تعداد اقلام PAC-QOL) برای تولید کل میانگیننمره که می تواند صفر تا چهار باشد. بالاتر از PAC-
میانگین نمره کل QOL، کیفیت زندگی فقیرتر است. جدول 1: زمان انتقال کامل روده (WGTT) و ترانزیت کولونزمان (CTT) در ساعت قبل و بعد از شش هفته درمان باتحریک الکتریکی عملکردی (FES) عضلات شکمی.کاهش درصد WGTT و CTT پس از درماننشان داده شده در براکت پایه بیمار
WGTT
پست FES
WTGTT Baseline CTT Post-FES
CTT
1 124. 02 81. 22 (35٪) 115. 41 70. 09 (39٪)
2 1. 29 78. 53 (33٪) 109. 09 55. 40 (49٪)
3 141. 44 70. 04 (50٪) 132. 15 62. (53٪)
4 201. 27 146. 23 (27٪) 190. 43 128. 06 (32٪)
جدول 2: میانگین نمره ارزیابی بیماران مبتلا به یبوست
پرسشنامه کیفیت زندگی (PAC-QOL) قبل و بعد از FES
رفتار.
نمره پایه بیمار پس از درمان
امتیاز نمره تفاوت
1 1. 14 0. 71 0. 43
2 1. 86 1. 00 0. 86
3 1. 86 0. 71 1. 15
4 1. 57 0. 86 0. 71
2. 3. 2. خاطرات روده. از بیماران خواسته شد روزانه ثبت کنندفرکانس دفع، انسجام و اندازه مدفوع(کوچک یا بزرگ)، تنش و وجود یا عدم وجود آرزو
برای تخریب و احساس خفگی روده ناقص سیه نوع و دوز مسهل، دشمن، شیاف،
و فرکانس تحریک مقعد دیجیتال و کتابچه راهنمای کاربرتخلیه روده نیز ثبت شده است.
2. 4. ارزیابی. ارزیابی ها بر اساس اول انجام شدروز مطالعه (پایه) و پس از اتمام محاکمه درپایان هفته ششم برای نظارت بر ایمنی این روش،از بیماران خواسته شد که گزارشات عوارض را از طریق تلفن گزارش دهندو در زمان بازدید از کلینیک های برنامه ریزی شده.
3. نتایج
پنج بیمار زن که معیارهای ورود را داشتند، استخدام شده یک بیمار سه هفته پس از شروع از بین رفتFESمیانگین سن آنهاکه تکمیل مطالعه 53. 2 (محدوده 45-58 سال). اینمتوسط طول مدت MS از زمان تشخیص 22 بود. 7 (محدوده 8-29)سال ها.
همانطور که در جدول 1 نشان داده شده است، زمان انتقال کامل روده (WGTT)
و زمان حمل و نقل کالری (CTT) به طور قابل توجهی کاهش یافتپس از FESدر همه بیماران درمان پس از WGTT و CTTنزدیک به مقادیر متوسط در افراد سالم 73 ساله بود59 ساعت به ترتیب.کیفیت زندگی مرتبط با یبوست بیماران نیزبهبود یافته. نتایج PAC-QOL در جدول 2 نشان داده شده استسه بیمار کاهش میانگین کل PAC-QOL را نشان می دهدنمره پس از درمان FES نزدیک به یک نقطه است کهآستانه انتقادی است که مدرکی معنی دار در نظر گرفته شده است بهبود بالینی [13] و در یک بیمار بیش از یک مورد بودنقطه.
مرور خاطرات روده تایید بهبود درعادت روده در تمام بیماران در هفته ششم نسبت به شروع اولیه.بهبود در پنج مورد از هفت مورد توسط گزارش شده است
دو بیمار و در سه مورد توسط سایر بیماران (جدول 3).
هیچ اثرات نامطلوب درمان توسطبیمار و یا مشاهده شده توسط پزشکان.
4. بحث
یافته های این مطالعه آزمایشی نشان داده است که FES اعمال شده به عضلات شکمی بهبود حرکات روده،همانطور که با کاهش در کل روده مواجه می شود زمان حمل و نقل، و همچنین زمان حمل و نقل کالج. علاوه بر این،همه بیماران بهبود کیفیت زندگی مرتبط با یبوست را گزارش کردندپس از درمان شش هفته ای. استفاده از مسهلهای بیمارانهمچنین کاهش یافته است. اثرات نامطلوب FES وجود نداشترفتار.این به خصوص استمهم است به خاطر ماهیت عینی شواهد
کاهش کل روده و زمان انتقال روده و نیز به دلیل آنبا پیشرفت گزارش شده بیمار در بیمار موافق بودکیفیت زندگی. ما برای اندازه گیری از SmartPill استفاده کردیمکل روده و زمان انتقال روده. ایمنی، قابلیت اطمینان،
و اعتبار این روش قبلا تأیید شده است[14].مکانیزمی که به وسیله آن FES ترویج حرکت روده را بهبود می بخشدمشخص نیست. توضیح احتمالی این است که آن را تقویت کردعضلات شکمی و افزایش فشار داخل شکمیاطمینان حاصل کنید که حرکت ساده تر از محتویات روده را فعال کنید.تأثیر مستقیم بر روی پریستالیز نیز ممکن است.FES یک روش بی خطر و غیرمخرب است که می تواند باشد توسط بیماران خود و یا توسط مراقبین آنها اداره می شوددر محیط خانه یافته های خلبان حاضرمطالعه نشان می دهد که FES ممکن است یک روش درمان موثر باشدبرای یبوست عملکرد شدید قابل تحمل است. تصادفیمحاکمه کنترل شده با اندازه نمونه مناسب مورد نیاز استارزیابی بیشتر این یافته ها.
امتیازات اضافی
اندازه نمونه کوچک محدودیت اصلی این مطالعه است. علاوه بر این، ما بر روی گزارش های کلامی بیماران از رژیم غذایی خود متکی بودیمدر طول مطالعه محتوای فیبر رژیم غذایی و وضعیتهیدراتاسیون بر روی فرکانس عادت روده تأثیر می گذارد. اگر چه بیماران ما گزارش کردند که رژیم غذایی آنها قبل از
مطالعه و در طول دوره مطالعه همچنان ادامه داشتیک رکورد کتبی و تجزیه و تحلیل مقدار و نوع مواد غذاییو مقدار مایعات گرفته شده توسط آنها فراهم شده است.
درباره این سایت